کتاب سرریزون، نوشته محمد محمودی نورآبادی است و در انتشارات شاهد و کتابستان معرفت به چاپ رسیده است. داستان این کتاب به زندگی و شهادت جوانی روستایی به نام علیشیر شفیعی اختصاص دارد که در سحرگاه 29/12/1366 بعد از دو شبانه روز جنگیدن با کماندوهای لشکر گارد ریاست جمهوری عراق، با شلیک تانک عراقی، در تپه «ریشن» به شهادت می رسد.
نویسنده محمد محمودی نورآبادی با استفاده از مستندات، خاطرات همرزمان و خانواده شفیعی و به کار گرفتن عنصر تخیل، به بازسازی صحنه های جنگ و همچنین زندگی روستایی و عشیره ای پرداخته است.
گزیده کتاب
تیر انداز روحش خبر نداشت آن جوان میان قد که بنا بود با فشار یک دکمه، با ترکیبی بی حساب و کتاب، مثل ابر در فضا معلق شود و همچون باران بباردمادری دارد که توی دامنه زاگرس و در روستایی پرت، حالا یک روز مانده به تحویل سال نو، خانه تکانی کرده و در انتظار است فرزندش از جنگ برگردد، تابعد از تحویل سال، حرف عروسی را به پیش بکشد.
عروسی با دختری که پیرزن آرزو می کرد، عروسش باشد; پسرخاله با دختر خاله. اصلا چه توفیری داشت اگر تیرانداز همه این ها را می دانست؟