loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

استانبولچی: روایت سفر و عکس های استانبول

سفرنامه

5 (1)

ناشر سوره مهر

نویسنده معصومه صفایی راد

سال نشر : 1401

تعداد صفحات : 296

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 100378 10003022
98,000 93,100 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

کتاب استانبولچی: روایت سفر و عکس های استانبول است که به قلم جذاب معصومه صفایی راد نوشته شده و نشر سوره مهر آن را چاپ کرده است.

معصومه صفایی راد در این کتاب تجربیات خود و همسرش را از حضور در دهه نخست محرم در شهر استانبول، به مخاطبان عرضه می کند. در این ده روز صفایی راد و شفیعی که عکاس است و اتفاقا عکس های کتاب هم به دست او گرفته شده، به اماکن مختلف در استانبول سر زدند و در عزاداری های مردم استانبول که با سبک و سیاقی متفاوت انجام می شود، شرکت کرده اند.

زبان ساده و روان کتاب، سرک کشیدن این دو مسافر در اماکن تاریخی و مذهبی شهر استانبول، بازگویی جزییات و ترجمه فارسی اشعار ترکی که بر در دیوار شهر استانبول درج شده، از ویژگی های برجسته کتاب است که به سوالات مخاطب کنجکاو ایرانی پاسخ می دهد.

«آقای همسفر تلفن دست گرفته بود و از دوست و آشناهایی که این‌طرف آب و آن‌طرف آب داشت سراغ خرده‌مراسم دهه را در استانبول می‌گرفت. روز جمعه بود و گویا رسم چند سال اخیر ایران، که اولین جمعهٔ دههٔ محرم مراسمی برای شیرخوارگان حسینی برپا می‌کنند، به آنجا هم رسیده بود.

گوشی‌ام می‌گفت اذان ظهر را داده‌اند. از معدود خوبی‌های هتل سابق این بود که پنجرهٔ اتاقمان رو به منارهٔ مسجدی باز می‌شد که صدای اذان را توی اتاقمان می‌ریخت؛ هرچند اذان‌های پنجگانه گاهی گیج‌کننده می‌شد. دلم نمی‌خواست توی اتاق هاستل نماز بخوانم. آقای همسفر بر پرسیدن اصرار داشت و من بر جست‌وجو کردن روی نقشه. او گفت سر راه از رسپشن آدرس مسجد را می‌پرسد. من ولی چشمم آب نمی‌خورد. چرا مرد تگزاسی باید از آدرس نزدیک‌ترین مسجد به هاستل خبر داشته باشد؟ بعید می‌دانستم کسی قبل از ما چنین سؤالی از او کرده باشد. قطعاً مورد مبتلابهش نبوده که برود یاد بگیرد!

مرد تگزاسی پشت پیشخوان نبود. یک نفر دیگر جایش نشسته بود که البته او هم انگلیسی را همان‌قدر قشنگ حرف می‌زد. گویا برادر مرد شب قبل بود. آقای همسفر از مکالمه‌شان خندان برگشت.

_ می‌گه سر کوچه مسجد داره!

من ولی زودتر به جواب رسیده بودم؛ نه از جست‌وجو روی نقشه. نگاهم به کاغذی بود که روی در ورودی چسبانده بودند و کروکی محله را کشیده بودند. موقعیت هاستل و محل نزدیک‌ترین سوپرمارکت و کلیسا و مسجد را رویش مشخص کرده بودند. تگزاس مورد نظر بیش از حدّ انتظارم حرفه‌ای بود.»
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما