بینوایان - جلد اول (افق / جیبی)
رمان های جاویدان جهان
سال نشر : 1400
تعداد صفحات : 424
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 100671
10003022
معرفی کتاب
ژانوالژان برای سیر کردن هفت فرزند گرسنهی خواهرش قرصی نان میدزدد و نوزده سال در زندان اسیر میشود. پس از آزادی زندگیاش را وقف نیازمندان و کوزت، دختری یتیم، میکند اما بازرس ژاور نمایندهی قانون، همهجا در تعقیب اوست.از ویکتور هوگو حدود پنجاه اثر به یادگار مانده، اما بیشک بینوایان شاهکار اوست. او در این اثر، روابط اجتماعی، جغرافیا و بخشی خاص از تاریخ فرانسه را به شیوهای اعجابانگیز به تصویر میکشد.
با وجود آنکه عالیجناب اسقف هزینه کالسکه خود را به نیازمندان بخشیده بود، اما از بازدید قلمرو اسقفی کم نمینهاد. «دینی» سرزمینی دلتنگ کننده بود. دشت هموار در آن بسیار اندک و بیشتر کوهستانی، تقریباً بدون جادههای مناسب بود. بیست و دو حوزه کشیشی داشت و چهل و یک نماینده اسقفی با دویست و هشتاد و پنج شعبه؛ سرکشی به همه این مناطق زحمت بسیار داشت. اما اسقف از این کار تن نمیزد. اگر مقصد چندان دور نبود پیاده راه را طی میکرد، دشت و صحرا را با گاری و در کوه هم با قاطر میرفت. دو زن پیر، خواهر و خدمتکارش، گاه همسفرش میشدند، اما در مسافتهای دور و ناهموار او تنها میرفت.
روزی اسقف سوار بر خری به «سَنَز» رفت، شهری قدیمی در این اسقف نشین، کیسهاش چنان تهی بود که مرکبی بهتر از خر نتوانسته بود فراهم نماید. در آن روز شهردار و مردان سرشناس سَنَز کنار دروازه شهر به پیشباز او آمده بودند. وقتی اسقف از خر پا به زمین نهاد. متوجه نگاه پرنفرت و شرمنده بازدیدکنندگان شد. اسقف روی به آنها گفت: «آقای شهردار، آقایان بورژوا! میبینم که با تنفر مرا مینگرید، شاید چنین اندیشه میکنید که این نهایت خودخواهی یک مرد روحانی است که بر مرکب حضرت عیسی نشسته است. اما این کار را من به ناچاری و نه از سر غرور و خودبزرگبینی انجام دادهام.»
روزی اسقف سوار بر خری به «سَنَز» رفت، شهری قدیمی در این اسقف نشین، کیسهاش چنان تهی بود که مرکبی بهتر از خر نتوانسته بود فراهم نماید. در آن روز شهردار و مردان سرشناس سَنَز کنار دروازه شهر به پیشباز او آمده بودند. وقتی اسقف از خر پا به زمین نهاد. متوجه نگاه پرنفرت و شرمنده بازدیدکنندگان شد. اسقف روی به آنها گفت: «آقای شهردار، آقایان بورژوا! میبینم که با تنفر مرا مینگرید، شاید چنین اندیشه میکنید که این نهایت خودخواهی یک مرد روحانی است که بر مرکب حضرت عیسی نشسته است. اما این کار را من به ناچاری و نه از سر غرور و خودبزرگبینی انجام دادهام.»
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1400
-
چاپ جاری15
-
تاریخ اولین چاپ1388
-
شمارگان3000
-
نوع جلدجلد سخت
-
قطعجیبی
-
تعداد صفحات424
-
ناشر
-
نویسنده
-
مترجم
-
وزن343
-
تاریخ ثبت اطلاعاتدوشنبه 7 شهریور 1401
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتدوشنبه 9 مرداد 1402
-
شناسه100671
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط