زورو نام قهرمان افسانهای است که در امریکا زندگی میکند و علیه استبداد اسپانیاییها بر آنجا مبارزه میکند. در زیر نقاب و لباس زورو اما نجیب زادهای پولدار مخفی شده است که همگان او را به حماقتش و سادگیاش میشناسند.
نام او دون دیه گو دلاوگا است، که هیچ کسی نمیداند زوروی معروف خود اوست. زورو علیه ظلم حاکم شهر بر فقرا شورش میکند و یک تنه با شمشیر زنی و مهارتش در مبارزه در برابر سربازان حاکم ایستادگی میکند. زورو در زبان اسپانیایی به معنای روباه است. فیلمها و نسخههای سینمایی بسیاری نیز تاکنون از این داستان ساخته شده است.
گزیده کتاب
دون دیگو بهترین اتاق هتل را کرایه کرده بود. اتاقی بزرگ در طبقه ی اول که اثاثش یکر است از اسپانیا آمده بود. این اتاق به اتاق دیگری راه داشت که کوچکتر بود و متعلق به برناردو بود. اما دون الخاندرو، پدر دیگو، در یکی از اتاقهای تمیز مهمانخانه زندگی می کرد.
صاحب مهمانخانه از مزرعه دار ثروتمند خواسته بود ک افتخار دهد در مهمان خانه اش اقامت کند. سینیور دلاوگای بزرگ هم نتوانسته بود نپذیرد. برناردو لباس های دیگو را در یک چمدان حصیری گذاشت. وقتی کارش تمام شد، بسته ای را که هنگام فرار از دست خواکین زیر بغلش گرفته بود، از رو تخت برداشت.
دودل بود. نمی دانست باید بسته را حالا باز کند یا صبرکند تا دون دیگو برگردد. آمدن دون دیگوشک او را بر طرف کرد. برناردو نگاهی به دیگو انداخت. دیگو گفت: حق با توست. آنها خواکین را به زندان انداخته اند… نمی دانم در کدام قسمت. اما فکر می کنم که کثیف ترین و تاریکترین جا را برای او در نظر بگیرند.