در شمال شرقی انگلیس، در شهری که زیر بمباران دائم نیروی هوایی آلمان نازی است، چند نوجوان به لاشهی هواپیمایی آلمانی برمیخورند و در آن یک مسلسل سالم با تعداد زیادی فشنگ پیدا میکنند، به علاوه یک مسلسلچی! آنها پنهان از چشم بزرگترها برای خودشان سنگری میسازند و مسلسلچی را در آنجا به عنوان اسیر جنگی نگه میدارند… کتاب مسلسل چیها نوشته رابرت وستال است و با ترجمه بیژن آرقند در انتشارات محراب قلم منتشر شده است.
گزیده کتاب
چاس امیدش را از دست داد و بعد، ناگهان شب تبدیل شد به سفیدی، سیاهی، سفیدی، سیاهی، سیاهی، سفیدی… انگار چکش بزرگی محکم روی سینی حلبی آسمان میخورد و پردهی گوش آنان را پشت سرهم به صدا در میآورد. توپهای ضد هوایی بودند. پس از کمی سکوت، صدای موتور هواپیما آمد.