کتاب «هنر خاک شدن» نوشته سیدمحمد ابوترابی درباره داستان بزرگمرد هفده سالهای است که با دوستانش یکی از بزرگترین حماسههای تاریخ را در کانال گردان کمیل آفریدند و ابدی شدند.
گزیده کتاب
سالهای سال است که خاطراتی بهتآور روی قلبم سنگینی میکند و هر صبح و شام کوچکی و ذلتم را به رخ میکشد. خاطراتی که در آن صحبت از یکی، دوتا قهرمان نیست. هر چه قدرت تحمل داشته باشی و در عمق مسائل وارد شوی، فقط قهرمان میبینی؛ قهرمانی که نه تنها قصهسازند، بلکه تاریخسازند. قهرمانانی که در آسمانها معروفتر از زمین هستند. قهرمانانی زندگیساز، قهرمانانی کشورساز و قهرمانانی وحدتساز و قهرمانانی امنیتساز.
وقتی این خاطرات انسانساز را از ذهنم عبور میدهم، سنگینی صحنهها به قدری است که ناخودآگاه زانو میزنم و بر بیچارگی خودم حسرت میخورم و بر روح قهرمانان جا گرفته در قلبم درود میفرستم؛ درودی همراه با عشق و تواضع. خدایا، مباد که در این دنیا و آن دنیا ما شرمنده جانبازی آنها باشیم و روی نگاه کردن در چشمان زیبای آنها را نداشته باشیم.
سیدمحمد ابوترابی یکی از کوچکترین و کم سن و سالترین شهدای دفاع مقدس و سربازان خمینی کبیر بود که در سه عملیات بیشتر شرکت نکرد و خیلی زود به جمع دوستان شهیدش پیوست؛ اما در همین مدت کوتاه در صحنههای حماسه و آتش و خون، خوش درخشید و چنان سربلند و سرافراز از این امتحانات بیرون آمد که تا آخر عمر مرا بنده و گرفتار خود کرده است و در همه جا با افتخار خودم را به عنوان برادرش معرفی و در حسرت دیدارش لحظه شماری میکنم.