شهادت «علیاصغر صفرخانی» در عملیات کربلای 1 در مهران، باعث شد که از گردان شهادت بروم و خود را به گردان حمزه تحمیل کنم! حضور در خط پدافندی قلاویزان مهران باعث آشناییام با شهیدانی چون سیدمحمد هاتف، سیداحمد یوسف، مسعود کارگر، علی قزلباش، چگینی، ستار امینی، احمد بوجاریان، حسین کردستانی، شفیعی، سلیمان ولیان و ... شد. داشتند سفره عملیات کربلای 5 را در شلمچه جمع میکردند که حاج «محمود امینی» گردان حمزه را به سرعت از مهران به دوکوهه و از آنجا به شلمچه رساند. شلمچه برای من شده بود انتهای وجود و آخر خلقت! احساس میکردم پایم را که از دژ عمار به آن طرف بگذارم، مثل فضانوردان در کهکشانهای بینهایت، در بیکران هستی گم میشوم. شلمچه، شد آینهی وجود و درون من مقابل ادعاهای خودم! ترس، لرز، سوز و سرما، همه با شهادت تند و تند بچهها درهم آمیخت تا من را زمینیتر و ماندنیتر کند و آنها را که هوایی بودند، به آسمان برد!