جین ایر دختری زیبا و جوان به عنوان معلم سرخانه به عمارت اشرافی آقای دوچستر میرود. خیلی زود بین این دو رابطهای عاشقانه شکل میگیرد. اما افشای رازهایی از زندگی گذشتهی دوچستر و سرنوشت همسرش این رابطه را بر هم میزند.
گزیده کتاب
به نظرم آمد که ظلمت چون گردبادی مرا در میان گرفته و من در آن شناورم. و اندیشه به صورت جریان یک توده سیاه و درهم به درونم وارد شد. چنین به نظرم میرسید که من به حال خود رها شده، آسوده و بی تقلا در بستر خشک یک رود بزرگ دراز کشیدهام. صدای راه افتادن سیل را در کوهستانهای دوردست میشنیدم؛ صدای غرش سیلاب به گوشم میرسید. نه ارادهای برای برخاستن داشتم و نه توانی برای گریز. بیحال افتاده بودم. آرزو میکردم بمیرم.