رضا کشمیری در کتاب حاج محمد به روایتی از زندگی مجاهدانه معلم استثنایی شهید حاج محمد میرزا بیگی پرداخته است. کتاب حاج محمد در انتشارات شهید کاظمی چاپ و منتشر شده است.
شهید حاج محمد میرزا بیگی از مبارزین فعّال قبل از انقلاب بوده و بعد از پیروزی انقلاب از ارکان اصلی حزب جمهوری اسلامی در شهرستان رفسنجان شد. در کنار فعالیّتهای انقلابی و فرهنگی، معلم و مدیری دلسوز برای مدرسه کودکان استثنایی رفسنجان بود.
زمانی که کارشناس کودکان استثنایی در استان کرمان بود، با زحمات و تلاش فراوان توانست در بسیاری از شهرهای استان کرمان مدرسه کودکان استثنایی تأسیس کند. بعد از یکسال به مدیریت مدرسه کودکان استثنایی رفسنجان منصوب شد و رشته کودکان نابینا را تأسیس کرد.
دلسوزی و تلاش مجاهدانه این شهید عزیز برای خدمت به کودکان استثنایی به حدی بود که گاهی از خستگی کار دستش به لرزه میافتاد؛ اما حتی یک قدم عقبنشینی نکرد. بارها بخاطر خدمت به کودکان استثنایی و کمتوانذهنی قید رفتن به جبهه را زد. تا اینکه آذرماه 1365 با سپاهیان محمد (ص) همراه شد و از سه دختر کوچکش دل کند و به جبهه رفت. و در 28 دیماه 65 مرحله دوم عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.
کتاب حاج محمد در سه فصل نگاشته شده است. فصل اول با عنوان شهید به روایت دیگران در 9 قسمت روایت شده است. فصل دوم مربوط به دستنوشتهها و خاطرات خودنوشت این شهید عزیز است که با قلمی روان و جذاب نوشته شده است. خاطرات زیبای این شهید از دوران سربازی و دانشجویی که همراه شده با پیروزی انقلاب و اوضاع سیاسی اول انقلاب در تهران، کار را خواندنی کرده است. فصل سوم حاوی نامههای و وصیتنامهای این شهید بزرگوار است.
گزیده کتاب
همان جا که ایستاده بودیم، یک قدم رفت جلوتر و پایش را گذاشت زمین و گفت: «اگه من شهید شدم، مرا همینجا دفن کنید. » این را گفت و اشاره کرد به مکان قبرش که دو ماه بعد در آنجا دفن شد. درست دو ماه قبل از این محمد تازه از سفر حج واجب برگشته بود، با تمام وجود حس میکردم که مهمترین دعایش در آنجا طلب شهادت بوده، این را از حرفها و درددلهایش میفهمیدم.
همیشه حسرت مقام شهداء را میخورد. بخشی از وصیتنامه شهید: فقط سعی کن رنج بیپدری روی روحیه بچهها اثر نگذارد و آنها واقعاً نسبت به انجام تکالیف دینی خود مقید بار آیند، بخصوص از عارفه کوچولویم از آسیه شیرینم از زینب فهمیدهام جداً معذرت بخواه و بگو پدر شما خیلی مهربان بود؛
اما اسلام را از شما بیشتر دوست داشت، لذا برای انجام تکلیف خود حرکت نمود و معذرت میخواهد که نتوانست شاهد رشد و تکامل شماها باشد. اما انشاءالله که خداوند به روح او اجازه خواهد داد در کنار شماها باشد. بخصوص سعی کن بچهها تا میتوانند درس بخوانند و تحصیل نمایند تا هر چه بیشتر انسانهای مفیدی به حال جامعه باشند.