۸۰٬۰۰۰
تومان
10 ٪
۷۲٬۰۰۰
تومان
افزودن به سبد خرید

نیمکت های سوخته - جلد اول: میانه/ زینبیه

دسته بندی: خاطرات، زندگینامه و سفرنامه

ناشر: سوره مهر

سال نشر: 1390

تعداد صفحات: 190

امتیاز
1
نفر
1 از 5
فروش پیامکی این محصول
معرفی کتاب
گزیده کتاب
مشخصات
نظرات کاربران
بریده های انتخابی شما

معرفی کتاب

در باور مردمی که در میانشان جنگی رخ نداده یا همیشه مورد هجوم دشمن نبوده اند جنگ، لشکرکشی میان دو گروه صرفا نظامی است ولی رژیم بعثی عراق با بمباران شهرها تصویری دیگر و نابرابر از جنگ ارائه کرد و با حمله به مدارس، صدها کودک و نوجوان ایرانی را به شهادت رساند. یکی از این فجایع روز 12 فروردین 1365 در دبیرستان زینبیه و دبستان ثارالله شهرستان میانه رخ داد که موجب شهادت 34 دانش آموز بیگناه و مجروح شدن صدها نفر شد. نام بامسمای این کتاب به درستی نشان می دهد که حتی نیمکت های این مدرسه هم از شر بمب های دشمن در امان نماندند و سوختند. جعفر کاظمی آرشیو عکس تقریبا کاملی از این حادثه تلخ را جمع آوری کرده تا آیندگان فراموش نکنند که تاریخ چه فجایعی را در خود ثبت کرده است. «نیمکت های سوخته» تنها وقایع نگاری صرف نیست. این کتاب با روایت روان و ساده اش مخاطب را پشت میزها می نشاند و چنان فضاسازی درست و منطقی ای دارد که هنگام خواندن سطر سطر آن، صدای بمب و سوت موشک و آژیر خطر را می شنوی. نویسنده حتی از گفت وگوهایی که لحظاتی قبل از اصابت موشک، بین قربانیان رد و بدل می شده به سادگی عبور نکرده است و از طریق مصاحبه با خانواده و بازماندگان این شهدا و نیز جانبازان این بمباران، تصویری مستند و دقیق از آن ترسیم کرده است.

گزیده کتاب

... ساعت حدود ده و ربع بود که دوباره زنگ مدرسه به صدا درآمد. انگار صدای این زنگ با زنگ های روز قبل فرق می کرد. بچه ها می دویدند. من نیز با دوستم سیما به حیاط رفتیم. بعضی از بچه ها بر روی زمین دراز کشیده بودند. بعضی گریه می کردند و بعضی هم، حرف می زدند و می خندید. نمی دانم خودم جزء کدام یک از آنان بودم، چون ...

ـ یک شب به خوابم آمد و گفت: «مادر چرا خواب غذا نمی خوری؟ این طوری مریض می شوی.» گفتم از وقتی تو گرسنه از دنیا رفتی چیزی برایم ارزش ندارد. گفت: «شب های جمعه برایم خرما و حلوا خیرات کن. آن وقت من پسر می شوم.»چند هفته هر شب جمعه حلوا و خرما خیرات کردم. یک شب دوباره آمد به خوابم و گفت: «مادر حالا من دیگر سیر شدم. خیراتی که می دهی به من هم می رسد.» (ص 90)ـ ... وقتی شنیدم مدرسه بمباران شده شتابان خود را رساندم در کمال ناباوری دیدم مدرسه به ویرانه ای تبدیل شده و بچه ها مثل گل پرپر شده اند. انفجار بمب یا موشک فریادهای شادی را خاموش کرده و فریاد کمک بچه ها را بلند کرده بود. بچه های دبستان از ترسی غریضی به هم تکیه داده و می لرزیدند. وقتی مرا دیدند به سویم دویدند و خودشان را به من چسباندند. به وضوح صدای ضربان قلب کوچکشان که از شدت ترس داشت در سینه شان می تپید، می شنیدم. (ص 119)

اطلاعات کتاب

  • زبان کتاب: فارسی
  • سال نشر: 1390
  • چاپ جاری: 2
  • شمارگان: 2500
  • نوع جلد: جلد نرم
  • قطع: رقعی
  • تعداد صفحات: 190
  • ناشر: سوره مهر
  • گردآورنده کتاب: جعفر کاظمی

برای ارسال دیدگاه لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام

برای ثبت بریده ای از کتاب لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام