کتاب مبانی علم نظریه شناسی به استقلال نظریه شناسی و وابستگی های نظریه شناختی می پردازد. این کتاب نوشته گویا بزرگی است. کتاب کتاب مبانی علم نظریه شناسی در انتشارات نقد فرهنگ منتشر شده است.
گزیده کتاب
نظریه کوتاهترین راه اتصال ما به واقعیتِ امور «جهان» است. بنابراین، هرگونه دسترسی ما به «واقعیت» و آنچه از جهان به «تجربه» درمیآید، تنها از مجرایِ نظریه است. خارج از شعاع دایرۀ نظریهها هیچچیز معناداری وجود ندارد و هستیها با رشد نظریه در ذهن است که تبلور پیدا میکنند. «ذهن» شبکۀ درهمتنیدهای از نظریهها است. بنابراین، بازشناختِ نظریه، علاوه بر پرسشهای بنیادین فلسفی، برای «مطالعۀ ذهن» و «شناختِ شناخت» ضروری است. باوجود اهمیت و جایگاه کانونی نظریه در فلسفه و علم، چیستی و ماهیت آن، پیچیده و بحثبرانگیز است. ادبیات نظریه، گرفتار «فقرِ نظریه» است. هدف اصلی کتاب، طرح دوبارۀ «مسئلۀ نظریه» است؛ جهتی که «نظریهشناسی» نامیده شده است. نظریهشناسی علم نظریه است؛ دیسیپلینی ویژه برای مطالعۀ ماهیت و «طبیعتِ نظریه»، و نیز شناخت سازوکار «فعالیتِ نظری». نظریهشناسی بهخودیخود یک میدان مستقل پژوهشی است، و بنابراین، شاخص، مؤلفهها، و وابستگیهای خاص خودش را دارد. از این نظر، علاوه بر پاسخ به مسئلههای موجود، مسئلههای تازهای طرح میکند که خود نیازمند تولید نظریه است. بهطورکلی باید گفت، نظریهشناسی یک عدسیِ تازه برای نفوذ در طبیعتِ «جهانِ متن» است؛ آشکارسازی زمینۀ مشترکی که علم و فلسفه را از یک سو، با ادبیات و هنر در سوی دیگر پیوند میدهد. «مسئله» از واژگانِ کلیدی نظریهشناسی است. به این معنی که نظریه، پیوند ارگانیکی با نظام مسئلههای ما دارد. ما جهان را با عینکِ «مسئله-نظریه» است که درک و فهم میکنیم. بنابراین، نظریه تلاش و تقلایِ حیاتی در «حل مسئله» است. دفاع کتاب از تعریفِ جهانی نظریه در یک دیدگاهِ زیستی و تکاملی است.