110,000
تومان
5 ٪
104,500
تومان
افزودن به سبد خرید

که ماهی برآید

دسته بندی: رمان و داستان کوتاه

ناشر: شرکت چاپ و نشر بین الملل

نویسنده: سعیده شبرنگ

ویراستار: بهار دانشور

سال نشر: 1402

تعداد صفحات: 220

3
امتیاز
1
نفر
5 از 5
فروش پیامکی این محصول
معرفی کتاب
گزیده کتاب
مشخصات
نظرات کاربران
بریده های انتخابی شما

معرفی کتاب

کتوم بود و آرام و اهل خلوت نه دلبسته ی دنیا بود و نه آدمها عامل به فرموده ی امیرالمومنین بود که «کن فی الناس ولا تکن معهم». درمیان خلق میزیست اما با مردم نبود.
در پی یافتن حقیقت، از کودکی ترک دیار کرد و هر از گاهی جایی رحل اقامت افکند. افت و خیزهای فراوان زندگی اش از مشهد و اصفهان تا کرمان و سبزوار از پشت دیوار بقیع و روبروی رکن یمانی تا بیابان طوی در عالم، رویا او را در طلب هدایت کشاند. خاک راه خورد و دود چراغ از طعنه و تمسخر خلق، نرنجید و به تکریم و تمجیدشان دل نبست.
عارفی خلوت گزین که او را پس از صدرالمتالهین دومین فیلسوف بزرگ عالم اسلام میشناسند تمام عمر 77 ساله اش را هر چند در میان جمع اما تنها گذراند آدم های زندگی او به قصه اش می آیند، چند صباحی با او هم نفس میشوند و بعد میروند.
که ماهی برآید با پشتوانه ی پژوهشی و فضاسازی داستانی ظریف ، کوشیده که از زندگی زمانه و راه طی شده ی این مرد بگوید. این صفحات ، تلاش کوچکی است برای نشان دادن وارستگی و تنهایی او.

که ماهی برآید رمان زندگی فیلسوف عارف و فقیه بزرگ عصر قاجار حاج ملا هادی سبزواری است. سعیده شبرنگ نویسنده این رمان، در اولین اثر خود احوالات و زمانه بزرگترین فیلسوف عصر قاجار را با زبانی داستانی روایت کرده است. این اثر حاصل پژوهش نویسنده و مطالعه او در منابع متعدد است.

سعیده شبرنگ نویسنده کتاب که ماهی برآید، زندگی پر فراز و نشیب این عالم حکیم را از کودکی تا پایان عمر با بیانی شیرین و خلق موقعیت هایی جذاب که متکی به واقعیت‌های تاریخی است روایت کرده است و این کتاب در انتشارات بین الملل منتشر شده است.
حاج ملا هادی سبزواری بزرگترین شارح آثار صدرالمتالهین، خالق منظومه‌ حکمت و مؤسس حوزه علمیه سبزوار در طول عمر خود شاگردانی را تربیت نمود که نام بسیاری از آنها در کهکشان علم و فقه ماندگار شد.

گزیده کتاب

کلام شاه با سلام شیخ بریده شد. آقاجان از پله‌‌ها پایین آمد و در مقابل حوض ایستاد. شاه دستی به کلاه مخمل جواهرنشانش کشید و سعی کرد تبسمش را زیر سبیل‌‌های بلندش پنهان کند. اما چشم‌‌های درشتش ریز شد و گونه‌ها بالا آمد. بعد از خوش‌ و‌ بشی رسمی و مختصر و مصافحه و معانقه، شیخ، میهمانش را به نشستن تعارف کرد. شاه ایستاد و دور‌ تا‌ دور حیاط را از نظر گذراند.
تختی چوبی زیر سایه‌ی درخت انار بود و قالیچه‌ای روی آن پهن شده بود. آفتاب از دریچه‌های نورگیر زیرزمین به جایی که احتمالا مطبخ خانه بود سرک می‌کشید. چند پله در میانه‌ی حیاط بود که به ایوان و اتاق‌ها ختم می‌شد. در زاویه‌ی جنوبی حیاط، اتاقی تک افتاده بود و سادگی دیوارهایش، آن را از معماری پر از کاشی و کنگره‌ی دیگر بناهای خانه، ممتاز می‌کرد. یک دالان کفش‌کن و پنج پله‌ی آجری اتاق را از زمین جدا می‌کرد. هرچند اهالی خانه اتاق پنج‌دری را آماده‌ی پذیرایی کرده بودند، اما شاه میل کرد ساعتی در همین اتاق، با میزبانش بنشیند.

اطلاعات کتاب

برای ارسال دیدگاه لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام

برای ثبت بریده ای از کتاب لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام