جوانی به نام حامد با اعتقادات مذهبی پای به رشته ای از رشته های علوم انسانی می گذارد. پس از مدتی دچار شک و تردید در اعتقادات خود می شود که ظاهرترین نمود آن در زندگی روزمره، انتخاب بین مریم و ساراست ... .
گزیده کتاب
سال اول غروب جمعه دلش به هیچ کاری نمی رفت ...
بعد از مدتی غروب که می شد، دیگر دلش نمی گرفت و از این دل نگرفتن ناراحت می شد و نگران. می رفت به پارک کوچک کنار خوابگاه و سعی می کرد و حتی زور می زد که یک جوری همان حس غریب به سراغش بیاید. این اواخر هم که دیگر یا اصلا تفاوت روزها را متوجه نمی شد و یا آخر شب یک دفعه به ذهنش می آمد که یک غروب دیگر هم گذشت ... .