تهیه این کتاب کمی زمان لازم دارد و ممکن است با تغییر قیمت همراه باشد
70,000
تومان
افزودن به سبد خرید

دختر ماه: روایتی داستانی از زندگی حضرت فاطمه معصومه (س)

دسته بندی: کودکان و نوجوانان

ناشر: موسسه فرهنگی مدرسه برهان (انتشارات مدرسه)

نویسنده: سارا عرفانی

سال نشر: 1402

تعداد صفحات: 120

1
فروش پیامکی این محصول
معرفی کتاب
گزیده کتاب
مشخصات
نظرات کاربران
بریده های انتخابی شما

معرفی کتاب

کتاب دختر ماه: روایتی داستانی از زندگی حضرت فاطمه معصومه (س)، نوشته سارا عرفانی است و در انتشارات مدرسه منتشر شده است. دختر ماه اختصاصی کودکان و نوجوانان نوشته شده و به چاپ رسیده است.

در این کتاب ارزشمند، زندگی‌نامه حضرت معصومه (س) از بدو تولد تا مهاجرت و شهادت روایت می‌شود و نویسنده تلاش کرده است تا هم داستانی روان و خوش‌خوان بنویسد و نوجوانان را با زندگی خواهر بزرگوار امام رضا (ع) آشنا کند و هم به مستندات تاریخی پایبند باشد. کتاب دختر ماه، یکی از کتاب‌های مجموعه ریحانه است که می‌کوشد نگاهی نو به زندگی زنان نامدار اسلام داشته باشد.

داستان با روایتی در بازار برده‌فروشان شروع می‌شود، زمانی که دخترکی بیمار به بهای گرانی فروخته می‌شود و به خانه‌ای متفاوت برده می‌شود. در آن خانه همه چیز متفاوت است، مردی در میان حیاط نشسته است که با تمام مردان متفاوت است. مرد تکتم؛ برده خریده شده را به مادرش نشان می‌دهد و می‌گوید این همان دختری است که خداوند به من امر کردند او را به این خانه بیاورم.

تُکتم، کنیزی را که آن روز به اذن پروردگار خریداری شده، مادر امام موسی کاظم «حمیده خاتون»، تربیت می‌کند و او را نجمه می‌نامند. او که چیزی از نجابت و هوش کم ندارد با امام موسی کاظم (ع) ازدواج می‌کند. مدتی پس از ازدواج امام با نجمه خاتون، در یازدهم ذی‌قعدهٔ سال 148 هجری، فرزندی از این دو بزرگوار متولد می‌شود که او را علی می‌نامند. 25 سال بعد در سال 173 هجری، خداوند به آنها دختری می‌دهد که نامش را فاطمه می‌گذراند.

کتاب دختر ماه، روایت همان دختر است، حضرت فاطمه معصومه است؛ خواهر بزرگوار امام علی بن موسی‌الرضا (علیه‌السلام).

گزیده کتاب

«مردان کاروان مقابل در منزل امام موسی کاظم ایستاده بودند. یکی از پسران امام، به نام ابراهیم، در را باز کرد و خوشامد گفت و از آنها خواست به داخل منزل بروند. رئیس کاروان با او دست داد و صورتش را بوسید. گفت: «ما به امید دیدار مولایمان، موسی بن جعفر، به اینجا آمده‌ایم.»

ابراهیم دستی به شانهٔ مرد زد و گفت: «خیلی خوش آمدید، اما پدر چند روزی به سفر رفته‌اند. اگر صلاح می‌دانید، چند روز مهمان ما باشید تا ایشان بازگردند.»

مرد با همراهانش مشورت کرد. از اینکه نمی‌توانستند امامشان را ببینند ناراحت و غمگین بودند. راه دور سفر را به امید دیدار امام و آقایشان طی کرده بودند و برایشان امکان نداشت چند روز در شهر بمانند.

مرد گفت: «کم سعادتی ماست که نمی‌توانیم امام خود را ببینیم، اما این مردان سؤالاتی هم از موسی بن جعفر داشتند.»

ابراهیم لبخندی بر لب نشاند و گفت: «اشکالی ندارد. سؤال‌هایتان را بنویسید؛ ما آنها را به پدر می‌دهیم تا پاسخ دهند. سپس پاسخ‌ها را با پیک مورد اطمینان برای شما می‌فرستیم. حالا تشریف بیاورید داخل تا از شما پذیرایی کنیم. این‌طور جلوی در که نمی‌شود... همه خسته‌اید. بفرمایید! بفرمایید!»

به داخل خانه رفت و به اهل منزل اطلاع داد که مهمان دارند. خدمتکارها را هم صدا کرد تا برای مهمانان شربت خنک بیاورند.

بعد، به جلوی در رفت و آنها را به داخل منزل دعوت کرد.

_ بفرمایید! خیلی خوش آمدید... قدم بر چشم ما گذاشتید!

_ از شما متشکریم... قصد مزاحمت نداریم.

_ مراحمید. بفرمایید! نمی‌شود تا اینجا بیایید و گلویی تازه نکنید. بفرمایید!

مردها داخل شدند و خدمتکارها برایشان شربت آوردند.

فاطمه معصومه که آن زمان شش سال بیشتر نداشت، همراه خواهرها و برادرهایش در حیاط بازی می‌کرد.

مردها خستگی شان که در رفت و کمی‌استراحت کردند، خواستند سؤالاتشان را بنویسند. ابراهیم برایشان بُرد مصری و مرکب و قلم آورد و مقابل رئیس کاروان گذاشت و گفت: «بفرمایید.»

آنها یکی یکی سؤالات را می‌گفتند و او می‌نوشت. وقتی سؤالات تمام شد، برد را به دست ابراهیم دادند و خواستند بلند شوند که او مانع شد و گفت: «ناهار در خدمت شماییم. مهمان ما باشید. از بابت سؤالات نیز خیالتان راحت باشد. ان‌شاءالله پدر که از سفر برگردند، آنها را به ایشان می‌دهیم.»

بعد هم از اتاق بیرون رفت و به خدمتکارها گفت که سفره بیندازند.»

اطلاعات کتاب

برای ارسال دیدگاه لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام

برای ثبت بریده ای از کتاب لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام