سلام بر ابراهیم - جلد اول: زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
31892 بازدیدناشر کتاب : شهید ابراهیم هادی
9810003022
گردآورنده کتاب : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
ناشر کتاب : شهید ابراهیم هادی
وزن(گرم) : 319
شابک : 978-600-93917-1-4
نوع جلد : جلد نرم
قطع : رقعی
سال نشر : 1393
شمارگان : 2500
چاپ جاری : 120
تعداد صفحات : 256
تاریخ ثبت : یکشنبه 5 شهریور 1391
تاریخ ویرایش : شنبه 5 اسفند 1396
کد : 11169

شهید هادی در یکم اردیبهشت ماه سال ۳۶ دیده به جهان گشود و پس از بیست و هفت سال زندگی پر فراز و نشیب، در عملیات والفجر مقدمّاتی در منطقه فکه، بیست و دوم بهمن سال ۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و همانطور که از خداوند می خواست، پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند.

یک ماه از مفقود شدن ابراهیم می گذشت. بچّه هایی که با ابراهیم رفیق بودند هیچ کدام حال و روز خوبی نداشتند. هر جا جمع می شدیم از ابراهیم می گفتیم و اشک می ریختیم.
برای دیدن یکی از بچّه ها به بیمارستان رفتیم، رضا گودینی هم اونجا بود. وقتی که رضا رو دیدم انگار که داغش تازه شده باشه بلند گریه می کرد. بعد گفت: "بچّه ها دنیا بدون ابراهیم برا من جای زندگی نیست. مطمئن باشید من تو اولّین عملیات شهید می شم."
یکی دیگه از بچّه ها گفت: "ما نفهمیدیم ابراهیم کی بود. اون بنده خالص خدا بود که اومد بین ما و مدّتی باهاش زندگی کردیم تا بفهمیم معنی بنده خالص خدا بودن چیه" یکی دیگه گفت: "ابراهیم به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف پهلوان"
***
پنج ماه از شهادت ابراهیم گذشت. هر چه مادر از ما پرسید: "چرا ابراهیم مرخصی نمی آد؟" با بهانه های مختلف بحث رو عوض می کردیم و می گفتیم: "الآن عملیاته، فعلاً نمی تونه بیاد تهران و... خلاصه هر روز چیزی می گفتیم."
تا اینکه یکبار دیدم مادر اومده داخل اتاق و روبروی عکس ابراهیم نشسته و اشک می ریزه. اومدم جلو و گفتم: "مادر چی شده؟"
گفت: "من بوی ابراهیم رو حس می کنم. ابراهیم الآن توی این اتاقه، همینجا و... "
وقتی گریه اش کمتر شد گفت: "من مطمئن هستم که ابراهیم شهید شده".
مادر ادامه داد: "ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی بهش گفتم: بیا بریم، برات خواستگاری، می گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی گردم. نمی خوام چشم گریانی گوشه خونه منتظر من باشه"
چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود و گریه می کرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم به دایی بگیم به مادر حقیقت رو بگه. آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در سی سی یو بیمارستان بستری شد.
سال های بعد وقتی مادر را به بهشت زهرا می بردیم بیشتر دوست داشت به قطعه چهل و چهار بره و به یاد ابراهیم کنار قبر شهدای گمنام بشینه، هر چند گریه برای او بد بود. امّا عقده دلش رو اونجا باز می کرد و حرف دلش رو با شهدای گمنام می گفت.
سید
کتاب خیلی تأثیرگذاری هست. خاطراتی از شهید که در این کتاب گردآوری شده باعث می شه آدم متحول بشه. همونطور که حجت الاسلام پناهیان گفتند: «با خوندن این کتاب رفتار و نگاهتان عوض می شود. حتی می تونید زندگی تون رو به دو بخش قسمت کنید. قبل از خوندن این کتاب و بعد از خوندن این کتاب.»
یکی از نکات جالب در مورد کتاب نحوه اسم گذاری اون هست. نویسنده بعد از اتمام نوشتن کتاب، نمی دونسته چه اسمی برای اون انتخاب کنه. نیت می کنه و قرآن رو باز می کنه و آیه 109 سوره مبارکه صافات می آد: «سَلَامٌ عَلىَ إِبْرَاهِیم» ...
5 آذر 1394
amirhassan
خیلی جالب است و واقعا زندگی انسان به دو قسمت تقسیم می شود:
1-قبل از خواندن این کتاب
2-بعد از خواندن این کتاب
17 بهمن 1394
محمد انصاریان
عالیه
28 اسفند 1394
علیرضا محمدخانی
اصلاا واقعا نمیدونم چی بگم به نظر من جز معدود کتاب هاییه که موقع خوندن علاوه بر لذت بردن چشاتون رسما چهارتا میشه .. رفتار و اخلاق این شهید بزرگوار واقعا ستودنیه و آموزندس ..........آقا ابراهیم دمت گرممم ..
28 اردیبهشت 1395
زهرا
فقط میتونم بگم عالیه من همراه دوستام به بهشت زهرا رفتم و دوستم منو برد سر قبر شهید احمد علی نیری و یاد بود ابراهیم هادی من زیاد نتونستم باهاشون ارتباط برقرار کنم بعدش رفتیم و کتاب سلام بر ابراهیم و کتاب عارفانه که مال شهید نیری هست خریدیم و مطالعه این کتاب ها چقدر محبت این شهدا در قلبم جا گرفت پیشنهاد میکنم حتما بخونید و من از خوندن این کتاب ها هم لذت بردم و هم اشک ریختم
1 خرداد 1396
فدائیه
شبی که این کتاب ارزشمند و کمنظیر ابراهیم هادی بدستم رسید خدا شاهد است تا نماز صبح مطالعه کردم بخش اخر کتاب بسیار غمناک است ادم با مطالعه اخر این کتاب به مظلومیت شهدا بیشتر پی می برد .مطالعه این کتاب را به همه وزرا محترم خصوصا اقای ظریف و ریئس جمهور محترم همچنین همه نمایندگان بزرگوار مجلس سفارش می کنم .البته برای خدا یه بار بخوانید
11 تیر 1396