●دسته بندی: کودکان و نوجوانان
●ناشر: سوره مهر
●نویسنده: خسرو باباخانی
●تصویرگر: امیر نجفی
●سال نشر: 1402
●تعداد صفحات: 128
اولین ماهیانه را که گرفتم ذوقوشوق زیادی داشتم، حس میکردم قدم بزرگی در راه آرزوی دیرین و شیرین «ساعت داشتن» برداشتهام. حالا میتوانستم برنامهریزی کنم. چشم به دست و جیب خودم داشتم. میشد پسانداز کرد. میشد چند روزی دندان روی جگر گذاشت و یکدفعه چیزی را که قبلاً خریدنش را غیرممکن بود، خرید. برای خریدن ساعت میبایست هشت ماه تمام تحمل میکردم و حتی یک قِران هم نمیبایستی هرز میرفت. به نظر خیلی راحت میآمد؛ آنقدر راحت که از خوشی قند توی دلم آب میشد و از هماکنون ساعت را مال خود میپنداشتم. ولی مگر جور شد؟ دو ماه گذشت، یک ریال هم که پسانداز نکردم، هیچ، چند روز هم به سر برج مانده آه در بساط نداشتم. هرچه میکردم جور نمیشد. ماهیانة اول که بیشترش رفت بالای تاوان شیشۀ شکسته همسایه؛ یک شوت کج از طرف من، رفتن شتابزده توپ به خانه همسایه و جرینگ!… ماه دوم هم هی خرج روی خرج آمد. از خریدن توپ و بستنی تا پنهانی رفتن به سینما و دیدن فیلم ترسناک دراکولا و خلاصه… دیناری هم برایم نماند.