این اثر مجموعه ای از برخی خاطرات جناب حجت الاسلام علی دوانی از شیخ مرتضی مطهری است که گوشه هائی از زندگی، مبارزه علمی و عملی و خصوصیات رفتاری آن بزرگمهر را به تصویر می کشد.
گزیده کتاب
آقای ایروانی گفت: این کتاب توحید نوشتۀ شیخ آشوری را دیدهاید؟ گفتم: نه. گفت: شنیدهاید این روزها سر و صدای زیادی راه انداخته؟ گفتم: آری. گفت: جوانها راجع به این کتاب از من سؤال میکنند ، من آن را به شما میدهم، در منزل آقای امامی کاشانی به آقایان نشان دهید. به خانه آمدم و ساعتی را به مطالعۀ کتاب مشغول شدم. دیدم بعد از کتاب شهید جاوید سر و صدادار خواهد بود. فردا کتاب را به آقایان دادم و جویای نطر آنها شدم. شهید مطهری گفت: کتاب مزخرفی است، من آن را دیدهام. این شیخ را من میشناسم، شیخ جسور روداری است. مشهدی است. چند وقت پیش هم در مسجد قبا بعد از نماز آقای مفتح منبر میرفت. مثل این که دستی او را میگرداند و جسورتر میکند. آمده بود خانۀ ما که نیم ساعت با شما کار دارم، ولی بیش از یک ساعت ماند و حال مرا گرفت. با جسارت گفت: تو نباید در قلهک و بالای شهر باشی، باید بروی میدان شوش و پایین شهر و میان مردم عادی. گفتم: آ شیخ! اگر من با این حجم کار که دارم بروم میدان شوش، میان آن شلوغی دیوانه میشوم. مگر من تکلیفم را نمیدانم که تو باید بیایی برایم تعیین تکلیف کنی؟! از این بگو مگویی که میان استاد و آن شیخ کممایه و پرمدعا درگرفته بود و طرز ادای سخن استاد که وقتی عصبانی میشد کمی لهجۀ مشهدی پیدا میکرد، اغلب خندیدیم. شهید بهشتی گفت: ولی من خواندهام، و کتاب خوبی است. #شهید_مطهری با عصبانیت گفت: کتاب خوبی است؟! شهید بهشتی با تبسم آهسته و بیتفاوت گفت: بله! و هر دو ساکت شدند.