کتاب سلام کوچولو!، نوشته یانوش است و با ترجمه گیتا رسولی و تصویرگری یانوش در لنتشارات محراب قلم منتشر شده است. یک بار ببر کوچولو، خوک کوچولو را دید و گفت: «سلام، خوک کوچولو.» ببری در کتاب سلام کوچولو!، یک دوست جدید پیدا میکند، خوک کوچولو! این دوستی تازه، اینقدر سر ببری را گرم میکند که او دیگر هیچکدام از کارهای خانه و بیرون خانه را انجام نمیدهد و فقط با خوک، بازی میکند و به گردش میرود. حتی برای او غذا هم میپزد. ببری کم کم از خرسی دور و دورتر میشود، آنقدر که خانه را برای چند روز ترک میکند و پیش خوک میماند. وقتی یک روز دلاش تنگ میشود و برمیگردد پیش خرسی، میبیند که او نیست. ببری هراسان میشود او نمیداند خرسی کجا رفته و فکر میکند خرسی خانه را رها کرده و رفته است. اما خرسی دنبال ببری رفته و همه جا را دنبال او میگردد. سرانجام این دو همدیگر را پیدا میکنند و دوستان خوبی میشوند برای هم.