کتاب داستان سیستان: 10 روز با ره بر (یادداشت های شخصی)، نوشته رضا امیرخانی است و در انتشارات قدیانی منتشر شده است. نویسنده کتاب از همراهان رهبر انقلاب در سفری ده روزه به سیستان و بلوچستان بوده است. وی مشاهدات لحظه به لحظه خود را از مکان ها، اشخاص، چگونگی مراسم استقبال و اسکان همراهان، ارتباط رهبر با مردم (به خصوص خانواده شهدا)، مشکلات منطقه و بسیاری نکات به یادماندنی دیگر از این سفر را به زبان محاوره و به شیوه ای عینی بیان کرده است. از این جهت، سفرنامه حاضر به گونه ای است که خواننده می تواند جزئیات آن را به راحتی تجسم کند.
داستان سیستان دارای مزایایی است که آن را از همان آغاز، اثر را خواندنی معرفی می کند:
1. داستان سیستان، شبیه گزارش های خبرگزاری ها از سفر رهبر، لحن خشک، رسمی، کلیشه ای و مستقیم ندارد؛ در حاشیه ها شناور است، و برای ما فضا سازی مستند و زنده ای از واقعیت های ملموس معماری می کند.
2. داستان سیستان دارای نگاهی است که پیچش های یک ذهن صمیمی، نقاد و طبیعی را بازتاب می دهد؛ ذهنی که به انقلاب، نظام و رهبر، نه طبق قالب های بی جان، رسمی، کلیشه ای و بی روح، بلکه با حساسیّت، باور، و پیش داوری های شتابزده ای، محصول کمال طلبی می نگرد. در انبوهی از شایعات و واقعیات غرق است واز هر نشانه ای که بوی تقابل با خواسته های آرمانی و صادقانه را می دهد، منزجر است و به محض برخورد با علامتی دال بر تناقض کردار و گفتار، شروع به داوری می کند.
3. داستان سیستان، شیطنت ها، تخطی ها و زیرآبی رفتن های مرسوم ایرانی نویسنده را نمی پوشاند و صمیمانه از کلک ها و حقه های کوچکی که نویسنده طی سفر، برای دست یابی به مقاصدش به خرج می دهد، پرده بر می دارد.
4. و بالاخره ارائه اطلاعات، از حقیقت باطنی مناسبات و پدیده هایی که نویسنده بدان باور دارد، با زبان غیر مستقیم دلنشین است؛ چنین است که چهره رهبری و ارتباطشان با مردم و ویژگی های خویشتندارانه زندگی خصوصی و منش و کنش ایشان در سفرها، به طور قانع کننده و باورپذیر ترسیم شده است.
گزیده کتاب
«بهمن 57 ساواکی شده ای!» همان شبی که اخبار سراسری شبکه یک، دیدار خصوصی اهل قلم با ره بر را پخش کرد(رسم الخط از نویسنده کتاب است). اولین رفیق شفیقی که مرا در گیرنده دیده بود، به همراهم زنگ زد و این را گفت. خندیدم.
«نخند!»
چرا جواب نداد. به جایش گفت: «چشم کورت را باز کن، آمریکا بیخ گوش مان ایستاده است، همه گرفتاریِ من این است که در چنین شرایطی، چرا به جای عراق، به ایران حمله نمی کند. آن وقت تو بعد از این همه سال رگِ ولایتت جنبیده است و رفته ای دیدار آقا؟ ولایت یک امر درونی است؛ سابژکتیو، نه برنامه ای آفاقی و آبژکتیو درکنداکتور پخش سراسری!
این همه موقعیت جور شد نیامدی. آن وقت در چنین شرایطی، آن هم با جماعتی که کلی به تو بد و بیراه گفته اند، رفته ای دیدار خصوصی! خدای موقعیتی تو! کاش به جای دو واحد ریشه های انقلاب، نیم واحد زمان سنجی پاس می کردی».