این کتاب اگر چه مطالب آن سخنان مرحوم دولابی نیست اما سبک بیان آن مشابه بیان مرحوم دولابی است. زبان کتاب بسیار ساده است و همه فهم. و همین سادگی باعث جذب مخاطب شده و او را با خود همراه می کند. کتاب حاوی حکایت های کوتاهی است که در حقیقت تذکر و یاددآوری نکات مغفول مانده و فراموش شده می باشد. مسایلی مانند: محبت به مردم، یاد خدا، توجه به آخرت و...
گزیده کتاب
مولف که خود در جلسات هفتگی مرحوم دولابی حضور داشته است در مقدمه ی کتاب می گوید: "چند بار حضور در جلسه حاج اسماعیل دولابی تجربه ای تکرار نشدنی است. وصفش، بررسی اش، دانستن این که چه بود، راست بود یا راست تر بود یا چه، و کارهایی از این دست از من ساخته نیست. تجربه ای بود و گذشت و خوش گذشت و رفت. هنر پیشه ی خوب و معروفی هست که آن چند جلسه که میان مردم نشستم و به حاج اسماعیل دولابی گوش دادم و دل دادم و جان دادم، او را مثل خودم میان مردم می دیدم. سال ها بعد از این که حاج اسماعیل دولابی از دنیا رفت، او فیلمی بازی کرد. در آن فیلم سه شخصیت عجیب من را یاد حاج اسماعیل دولابی می انداختند. نقش هر سه را همین هنر پیشه بازی کرده بود. این شاید نوعی ادای دین به مردی بود که مدتی ما را مهمان سفره ی آرامشش کرده بود. من هم مثل او مهمان این سفره بودم. ابزار کار من حالات بیان و چهره و تن نیست، ابزار کار من واژه است. اگر او کوشید و سه بار حاج اسماعیل دولابی را بازی کرد تا مردم ببینند، من هم با واژه ها صد و یکی دو روز کوشیدم مانند او را بسازم. من او نیستم. نخواهم بود. در آرزوی چون او بودن هم نیستم و نخواهم بود. این تنها قدرشناسی کوچکی بود از مردی که ما را مهمان سفره ی آرامشش کرده بود. اینها که می خوانید بازی من است، مثل بازی آن هنرپیشه. تقلیدی است. اصل نیست. بنا هم نیست و نبوده که اصل باشد. رنگ او را دارد، اما واژه ها و گاه حتی نگاه من را..."