نویسنده در مقدمه اثر خود می نویسد: مدتی پیش رمان ارزشمند "شبیخون به خفاش" به دستم رسید. فکر نمی کردم تا این حد جذاب و خواندنی باشد. بار اول را اصطلاحا یک نفس خواندم. ازخودم می پرسیدم چه ضرورتی دارد بعد از گذشت قریب به 30 سال این خاطرات به این نحو بیان شود؟ پیدا کردن جواب خیلی مشکل نبود، چون نویسنده ی کتاب خودش به این صورت پاسخ داده بود که: "این کتاب را نوشتم تا حزب الهی ها و دوستاداران نظام و انقلاب بدانند، این انقلاب چه امواج سهمگینی را از سر گذرانده تا به این جا رسیده و هم چنین بفهمند که ایران اسلامی بیدی نیست که با نسیم هایی مثل آنچه در سال 88 وزیدن گرفت بلرزد". فقط و فقط این چند صفحه را نوشتم که به نسل اولی ها که "همه شان حکم پدری برای ما دارند" بگویم ما هستیم. شاید مثل شما نباشیم و هزار و یک ایراد داشته باشیم، ولی آخرالامر هستیم، هستیم و خواهیم ایستاد، به هر قیمتی که شده خواهیم ایستاد.