ظهر روز آخر غصه می خوردم که امسال به روایت در کاروان ها گذشت و رفتن به تفحص روزی مان نشد. عصر آن چوپان آمده بود تا برویم و آن شهیدی که در دشت یافته بود را از زیر رمل ها بیرون بیآوریم. کاروان های راهیان نور عنوان سومی را به همراهان سفرهای زیارتی اضافه کرد: آخوند، مداح، راوی.
راوی کسی بود که مسیرهای پیچاپیچ استان های غرب و جنوب را می شناخت، خطوط و خاک ریزها و ارتفاعات را با نقشه تطبیق می داد، تاریخ و جغرافیای جنگ را بلد بود و گاه حتا جای آخوند و آش پز و مداح و مدیر کاروان کار می کرد. مهم ترین خاصیت یک راوی اما خاطره گفتن بود؛ روایت کردن آدم ها و مناطق و اتفاقات جنگ. و کتاب یک کف دست آسمان یک روایت دیگر از جنگ نیست؛ روایت روایت جنگ است؛ خاطرات یک راوی؛ یادمانده هایی از روایت سال های جنگ در کاروان های راهیان نور.