شب اول ماه مبارک رمضان بود. آن شب سحر کوچولو چندین بار نام خود را از زبان پدر و مادرش شنید. او خیلی دوست داشت ببیند سحری که پدر و مادرش از آن صحبت می کنند چه شکلی است. برای همین از آنها خواست تا هنگام سحر او را بیدار کنند. آن شب سحر کوچولو با آداب روزه گرفتن آشنا شد. او همراه خانواده اش سحری خورد و روزه ی کله گنجشکی گرفت. این داستان در کتابی مصور و رنگی و در قطع خشتی، جهت آشنایی گروه سنی«الف» و «ب» با ماه مبارک رمضان به چاپ رسیده است.