تولدهای سه گانه (سرگذشت انسان از آغاز تا انجام جهان)
5 (1)
سال نشر : 1399
تعداد صفحات : 452
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 19888
10003022
معرفی کتاب
کتاب تولدهای سه گانه نوشته علی کورانی عاملی و ترجمه سید ابوالقاسم حسینی، به سرگذشت انسان از آغاز تا انجام جهان میپردازد. شرکت چاپ و نشر بین الملل این کتاب را منتشر کرده است. تولدهای سه گانه، با لحنی شاعرانه و با سیری در میان آثار اندیشمندان بزرگ به هدف حیات و هستی انسانی میپردازد.این کتاب نخست درباره زایش آدمی از پدر و مادرش بحث می کند، سپس از تولدی شگفت تر سخن می گوید؛ یعنی ولادت جان های آدمیان از بدنهایشان با مرگ. آنگاه از تولدی می گوید که از آن دو نیز شگفت انگیز تر است؛ یعنی ولادت انسان ها از خزانه خاک در قیامت.
شیوه پژوهش تولدهای سه گانه (سرگذشت انسان از آغاز تا انجام جهان)، استفاده از آیات و روایات است. کتاب تولدهای سه گانه را به تمام دوستداران مطالعات مذهبی پیشنهاد میکنیم.
«گفتند: بیش از همە مردم، صومعه نشینان رازها را میفهمند. گفتم: ا گر این سخن راست باشد، پس راز میان همه فاش شده است! شگفتا! چگونه بعضی از چشمها خورشید را پشت پرده میبینند، اما چیزهای آشکار را نمیبینند؟ نمی دانم!»
به همراهم گفتم: آری، شعری است زیبا. شاعر نمیگوید که کافر است و وجود آفریدگار حکیم را باور ندارد. او میگوید: نمیدانم از کجا آمدهام و به کجا خواهم رفت. آری، ایلیا ندانسته است؛ اما آیا اگر او ندانسته، همە مردم جهان نیز نمیدانند؟ اگر او به جواب نرسیده، به این معناست که جوابی وجود ندارد؟ اگر شک او برایت خوشایند است، چرا جواب شیخ حمید سماوی، در پاسخ وی، خوشایند نیست؟:
«آیا این وجودهای روی هم با حرکتهای همسو و با این ابعاد گسترده و پهناور و حلقههای در هم فرورفته و سرشار از نور و لبریز از رازهای زندگی بدون هیچ قصدی به دست اداره کنندە آن پدید آمده است؟ او نمی داند!
آوازهای این جهان، معمایی جاودانه به گوش او خواندهاند و نهایت هستی را به او نشان داده اند و او از آن نهایت هم درگذشته است. آن گاه عدم را وجود و ناچیز را چیز پنداشته است؟ و برای همین میبینی که از کسی طلب فیض میکند که خودش هم نمیداند!»
کاش وقتی با این جهان روبه رو شد، نظم و نظامش را میدید! کاش جام خود را از فلسفە هستی لبریز میکرد! هر جا که عقل روی بگرداند، خدا را برابر خود میبیند. هر جا نظر کند، چشمش به او میافتد؛ اما... نمیداند!» یا چرا پاسخ شاعر دیگر، شیخ محمّ د جواد جزایری، به دلت نمی نشیند که گفته: «خودم را درون این جهان هستی دیدم؛ اما آن آرزو که او کرد، نکردم. وقتی با جهان روبه رو شدم، این آرزو چشمم را خیره نکرد. حکمتی از جهان نور، مرا به پاسخ آن سؤال هدایت کرد. من میدانم که از کجا آمدهام. من میدانم!»
ابوماضی گوید: آمدم، اما ندانم از کجا... . او راست میگوید. همە ما مانند او نمیدانیم. هنگامی که خداوند نقشە وجود مرا برنهاد و آن را به فرشتگان آفرینش گر سپرد و من به کارگاه آفرینش درآمدم، آنجا نبودم. اما دادههای یقینی عقلم مرا به پیامبران و معصومان راهنمایی میکند؛
همانها که خداوند دریچههای دانش خود را به روی آنان گشود و ایشان را از حقایق آگاهی بخشید و آنها هم به ما آ گاهی دادند. ایشان به ما خبر دادند که خدای والا همە فرزندان آدم را در جهانی پیش از این جهان آفرید و به آنان عقل و اختیار بخشید و امتحانشان کرد و آنان با انتخاب خود، راهی را برگزیدند. خداوند می فرماید:
«و پروردگار تو از پشت بنی آدم فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری، گواهی میدهیم. تا در روز قیامت نگویید که ما از آن بیخبر بودیم یا نگویید که پدران ما پیش از این مشرک بودند و ما نسلی بودیم بعد از آنها و آیا به سبب کاری که گمراهان کرده بودند، ما را به هلاکت میرسانی؟ آیات را این چنین به روشنی بیان میکنیم، شاید بازگردند.»
به همراهم گفتم: آری، شعری است زیبا. شاعر نمیگوید که کافر است و وجود آفریدگار حکیم را باور ندارد. او میگوید: نمیدانم از کجا آمدهام و به کجا خواهم رفت. آری، ایلیا ندانسته است؛ اما آیا اگر او ندانسته، همە مردم جهان نیز نمیدانند؟ اگر او به جواب نرسیده، به این معناست که جوابی وجود ندارد؟ اگر شک او برایت خوشایند است، چرا جواب شیخ حمید سماوی، در پاسخ وی، خوشایند نیست؟:
«آیا این وجودهای روی هم با حرکتهای همسو و با این ابعاد گسترده و پهناور و حلقههای در هم فرورفته و سرشار از نور و لبریز از رازهای زندگی بدون هیچ قصدی به دست اداره کنندە آن پدید آمده است؟ او نمی داند!
آوازهای این جهان، معمایی جاودانه به گوش او خواندهاند و نهایت هستی را به او نشان داده اند و او از آن نهایت هم درگذشته است. آن گاه عدم را وجود و ناچیز را چیز پنداشته است؟ و برای همین میبینی که از کسی طلب فیض میکند که خودش هم نمیداند!»
کاش وقتی با این جهان روبه رو شد، نظم و نظامش را میدید! کاش جام خود را از فلسفە هستی لبریز میکرد! هر جا که عقل روی بگرداند، خدا را برابر خود میبیند. هر جا نظر کند، چشمش به او میافتد؛ اما... نمیداند!» یا چرا پاسخ شاعر دیگر، شیخ محمّ د جواد جزایری، به دلت نمی نشیند که گفته: «خودم را درون این جهان هستی دیدم؛ اما آن آرزو که او کرد، نکردم. وقتی با جهان روبه رو شدم، این آرزو چشمم را خیره نکرد. حکمتی از جهان نور، مرا به پاسخ آن سؤال هدایت کرد. من میدانم که از کجا آمدهام. من میدانم!»
ابوماضی گوید: آمدم، اما ندانم از کجا... . او راست میگوید. همە ما مانند او نمیدانیم. هنگامی که خداوند نقشە وجود مرا برنهاد و آن را به فرشتگان آفرینش گر سپرد و من به کارگاه آفرینش درآمدم، آنجا نبودم. اما دادههای یقینی عقلم مرا به پیامبران و معصومان راهنمایی میکند؛
همانها که خداوند دریچههای دانش خود را به روی آنان گشود و ایشان را از حقایق آگاهی بخشید و آنها هم به ما آ گاهی دادند. ایشان به ما خبر دادند که خدای والا همە فرزندان آدم را در جهانی پیش از این جهان آفرید و به آنان عقل و اختیار بخشید و امتحانشان کرد و آنان با انتخاب خود، راهی را برگزیدند. خداوند می فرماید:
«و پروردگار تو از پشت بنی آدم فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری، گواهی میدهیم. تا در روز قیامت نگویید که ما از آن بیخبر بودیم یا نگویید که پدران ما پیش از این مشرک بودند و ما نسلی بودیم بعد از آنها و آیا به سبب کاری که گمراهان کرده بودند، ما را به هلاکت میرسانی؟ آیات را این چنین به روشنی بیان میکنیم، شاید بازگردند.»
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1399
-
چاپ جاری2
-
تاریخ اولین چاپ1391
-
شمارگان2000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات452
-
ناشر
-
نویسنده
-
مترجم
-
وزن586
-
تاریخ ثبت اطلاعاتیکشنبه 25 آبان 1393
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتیکشنبه 19 شهریور 1402
-
شناسه19888
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط