●دسته بندی: امام حسین و عاشورا
●ناشر: بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق (ع)
●نویسنده: سید علی اصغر علوی
●سال نشر: 1393
●تعداد صفحات: 164
توجیهات یک دیپلمات به عباس بن علی علیهما السلام:
ما امروز در حرفه خودمان اصطلاحی داریم با عنوان (رایزنی دیپلماتیک!)
من هرچه فکر می کنم با رایزنی های دیپلماتیک می شد جلو این فاجعه را گرفت!
شوخی که نیست! سر پسر پیغمبر خدا و بهترین اعوان و انصارش بر نیزه جفا رفت و اهل بیت مظلوم و زن و بچه معصومش، چهل روز آواره سفر اسارت شدند، آن هم با آن اوصافی که می دانید و می دانیم!
آیا این هزینه کمی بود؟
آیا ارزش نداشت برای جلوگیری از این هزینه گزاف، با طرف مقابل راه می آمدیم و این قدر روی موضع خودمان پافشاری نمی کردیم؟!
فدایتان شوم: لطفاً احساسی برخورد نکنید! بیایید کمی منطقی باشیم!
یک طرف یک لشگر سی هزار نفری با پیشرفته ترین تجهیزات نظامی و با ثروت انبوه و امکانات مادی فراوان و یک طرف دیگر 72 نفر، فقط 72 نفر.
عقل چه حکم می کند؟! نه! واقعاً عقل چه حکم می کند. غیر از رایزنی و تعامل؟!
بالاخره آدم هر قدر هم که پلید باشد، دیگر از شیطان که بدتر نیست! هست؟! شمر و عمرسعد خیلی که بد بودند، نهایتاً شیطان بودند! خب؛ ما الآن در کشور خودمان داریم این مسیر را تجربه می کنیم. داریم با شیطان مذاکره می کنیم. آن هم شیطان بزرگ! البته حواس مان خیلی جمع است که یک وقت کلاه سرمان نرود! گفته ایم مذاکره باید برد - برد باشد. یعنی هم ما که در جبهه حق هستیم، سود کنیم و هم شیطان!
خب آیا بهتر نبود همین شیوه در کربلا هم پیاده می شد و ما نیروهای ارزشمند و بی نظیر جبهه حسینی را به این راحتی از دست نمی دادیم و به موازات آن، مخفیانه به کادرسازی و یارگیری و تربیت نیروی مضاعف می پرداختیم تا احیاناً اگر خدای نکرده یک روز ضرورت اقدام نظامی هم پیش آمد، با عده و عُده کافی و از موضوع قدرت وارد عرصه نبرد می شدیم؟!
مثلاً خود شما آقا جان! من شنیده ام شب عاشورا برای تان امان نامه آورده اند.
خب این یعنی یک فرصت بسیار عالی! در دیپلماسی، ما به این جور اقدامات از طرف دشمن، اصطلاحاً می گوییم (چراغ سبز)! شاید می شد به بهانه این اقدام جلسه ای ترتیب داده شود، چانه زنی شود، بده بستانی انجام شود!
ولی شما به راحتی این فرصت را از دست دادید و با یک ادبیات تند، امان نامه را رد کردید!
ببینید آقا جان! من نمی گویم که شما باید امان دشمن را می پذیرفتید و حسین را رها می کردید. زبانم لال... خاک بر دهانم...
حرف من این است که آوردن این امان نامه می توانست یک فرصت باشد برای رایزنی و مذاکره حداقل برای رفع تحریم آب! بگذریم اصلاً...
حرف در این باره زیاد است.
راستی آقا جان! باز هم بگویم این حرف ها همه اش از سر دل سوزی بود ها!
وگرنه من شما را بی نهایت دوست دارم!
مخلص شما (دیپلمات)
ص 83 و 84