کتاب هدیه مسیح نوشتۀ مصطفی عباسی ساروی است. انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی این کتاب را روانۀ بازار کرده است. کتاب، سیری در زندگی ادواردو آنیلی است؛ ماجرای فردی با پدر مسیحی و مادر یهودی که مسلمان شد. این شخصیت، واقعی است.
کتاب هدیه مسیح به روایت ماجرای مسلمان شدن فردی به نام ادواردو آنیلی میپردازد. ادواردو آنیلی، فرزند یک سوپرمیلیاردر ایتالیایی بود. پدرش مسیحیِ کاتولیک و مادرش یهودی بودند. او با وجود تهدید به محرومیت از ثروت کلانِ پدرش، بر یافتهها، باور و ایمان خویش ایستادگی کرد. سرانجام ادواردو آنیلی اما مرگ بود. او بهوسیلۀ صهیونیست ها کشته شد. این داستان میتواند تلنگری باشد به افرادی که ممکن است به خاطر امکانات مادی، از ارزشهای والا دوری کنند.
مسلمان شدن ادواردو آنیلی فرزند سوپرمیلیاردر ایتالیایی ، با پدری مسیحی کاتولیک و مادری یهودی و ایستادگی او بر یافته، باور و ایمان خویش، به رغم تهدید به محرومیت از ثروتی افسانه ای و شهادت مظلومانه ی او به خاطر استواری در عقیده به دست خبیث ترین افراد روی زمین یعنی صهیونیست ها، به شدت مورد توجه افکار عمومی ایران، به ویژه جوانان این مرز و بوم قرارگرفت و او را به یکی از محبوب ترین شخصیت ها و الگویی از ایمان و ایثار مبدل ساخت.
ماجرای ادواردو، تلنگری شد به کسانی که ممکن است به خاطر امکانات مادی، از ارزش های والا دوری کنند و حجتی شد برای بسیاری از افراد که مراقب دین خود باشند. لوح فشرده ی مستند ادواردو که به شرح زندگی، اسلام آوردن و شهادت او پرداخته و از سیمای جمهوری اسلامی ایران بارها پخش شده، دست به دست توزیع شده است.
کسانی را می شناسم که ده ها بار این فیلم را تماشا کرده اند. جلساتی که در سراسر کشور و در محافل مختلف در مورد این شهید عزیز برگزار می شود، معمولاً با استقبال فراوان و حضور گسترده ی مخاطبانی از هرگونه دیدگاه و گرایش سیاسی مواجه شده و با گذشت زمان، این اشتیاق هیچ گاه کاهش نیافته است. از پایگاه اینترنتی www.edoardo.ws هم که به موضوع ادواردو اختصاص یافته، استقبال زیادی شده و عده ی زیادی در پایگاه ها و وبلاگ های خود به معرفی آن پرداخته اند.
گزیده کتاب
فروردین بود و هوایی که هر انسانی را با خود به سفرهای خیال انگیز میبرد؛ به رؤیاهایی که پیش چشم مجسم میشدند و آن قدر واقعی مینمودند که میشد چنگ انداخت و آنها را مال خود کرد ...
آن روزها دانشگاه تعطیل بود؛ نه فقط به خاطر تعطیلات نوروز، بلکه به خاطر آنچه در آن زمان همه با عنوان «انقلاب فرهنگی» میشناختند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنان به روشهای مختلفی سعی در تضعیف و نابودی آن داشتند:
ترور فیزیکی عدهای و ترور شخصیتی برخی دیگر از چهرههای انقلابی، طرح کودتا، بمبگذاری در مجامع عمومی و سیاسی، برانگیختن احساسات افراطی قومگرایانه و شوراندن عدهای علیه انسجام و استقلال ایران اسلامی و دهها طرح خرابکارانه و براندازانهٔ دیگر که گرچه هرکدام هزینههای مادی و معنوی بسیاری را برای نظام نوپای اسلامی و مردمان آن در پی داشت اما در نهایت به استحکام بیشتر پایههای انقلاب و نظام کمک کرد.
دانشگاه، یکی از محیطهای اصلی درگیری و کشمکش فکری انقلاب و مخالفان آن بود. بسیاری از متون درسی همچنان مربوط به دوران طاغوت بودند و بسیاری از استادان و دستاندرکاران امر آموزش در دانشگاه بیش از اهتمام به کارهای علمی و پژوهشی، نیروی خود را صَرف معارضه با نظام اسلامی و مبانی فرهنگی آن میکردند.
سرانجام برای مقابله با چنین مشکلاتی که گریبانگیر امر آموزش عالی در کشور بود، با همت دوستان انقلاب، دانشگاهها برای مدتی تعطیل شدند تا مرز میان جبههٔ علم آموزی و دانش پروری و جبههٔ نفاق و دشمنی با نظام اسلامی مشخص شود. همزمان گروهی از اندیشمندان نیز به تألیف کتابهای جدید درسی و برنامهریزی نوین آموزشی مشغول شدند تا انقلاب جلوههای زیبای خود را در عرصهٔ دانش و فرهنگ نیز نمایان سازد.
اما دانشگاه تهران، هر هفته میزبان مسلمانان آگاه و مبارزی بود که پس از سرنگونی رژیم شاه در میعادگاه نماز جمعه، همبستگی و شور و شعور انقلابی خود را نشان میدادند و همراه با بهرهگیری از معنویت نماز، معرفت دینی و آگاهی سیاسی خود را نیز با شنیدن خطبههای نماز رشد میدادند.
در خیابان انقلاب و محیط اطراف دانشگاه تهران، احزاب و گروههای سیاسی و فکری نیز به بهانهٔ فروش کتاب، توزیع نشریه و... حلقههایی را تشکیل میدادند که محل بحث و تجمع علاقهمندان از طیفهای سیاسی مختلف بود. این مسئله گرچه نشانی از نشاط فکری و سیاسی جامعه بود، اما آلودگی برخی از این محافل، احزاب و گروهها به انواع انحرافات، گاه سلامت فکری و سیاسی جامعه را نیز به خطر میانداخت و دوستداران اصول و ارزشهای اسلامی را نگران میکرد. با این حال نظام اسلامی تا آنجا که از این مسئله، خطری جدی ارکان اسلام و انقلاب را تهدید نمیکرد، با سعهٔ صدر کامل با آنها برخورد مینمود.
... هفتم فروردین 1360، آنها که توانسته بودند خود را بهصفوف اول نماز جمعه برسانند، جوان لاغراندام و بلند قدی را در میان خود میدیدند که با نگاههای جستجوگرش، هر چیزی را با اشتیاق میکاوید و با دقت به سخنان آیتالله خامنهای، امامجمعهٔ وقت تهران که توسط مترجمی برایش بازگو میشد، گوش میسپرد. موقع نماز از همیشه آرامتر بود.
بعد از نماز، مُهر را برداشت، بوسید و بر پیشانی خود گذاشت و بعد، دست در دست برادران ایمانیش دعای وحدت را خواند. شادمانی و سرور وصفناپذیری در اعماق وجودش احساس میکرد. روز قبل در لحظاتی فراموش ناشدنی در خانهٔ کوچک رهبر انقلاب، در جماران به دیدار مراد خویش حضرت امام (ره) رفته بود و امام در حضور آیتالله خامنهای، حاج سیداحمد آقا، آقای هاشمی رفسنجانی و فخرالدین حجازی بر پیشانی او بوسه زدند.