سلطنت پهلوی که ظهور و تداوم خود را مدیون دو کودتای نظامی اسفند ماه 1299 ش و 28 مرداد ماه 1332 ش می دانست، ارتش و سایر نیروهای مسلح را مهم ترین تکیه گاه خود تلقی می کرد و تقویت و تحکیم کمی و کیفی و تجهیز آنها با پشرفته ترین و پیچیده ترین سلاح ها و از همه مهم تر ریشه کن کردن هر نوع اندیشه و اعتقاد سیاسی به جز اطاعت کورکورانه از شاه و پرستش وی، اسا سیاست داخلی و خارجی دو شاه پهلوی بود. محمدرضا شاه بیشتر وقت خود را صرف امور مربوط به ارتش و نیروهای مسلح و سازمان های مخفی پلیس و سرکوب گر می کرد و امور جزئی و کلی آنها از ترفیع و عزل افسران گرفته تا بودجه و خرید اسلحه و مهمات را زیر نظر داشت.
اغلب مشاورین نزدیک شاه، سران ارتش بودند. شاه فکر می کرد با داشتن ارتشی مجهز و مطیع می تواند سلطنت پهلوی را در روزهای بحرانی از خطر سقوط نجات دهد؛ اما این ارتش به علت فقدان آرمان و ایدئولوژی صحیح و نداشتن پایگاه مردمی و بهره بردن از تربیت و فرهنگ سیاسی در بحبوحه ی انقلاب مردمی آرام به گوشه ای خزید و جسارت هر گونه واکنشی را در برابر قیام مردم به کلی از دست داد. در این اثر چگونگی خنثی سازی کارکرد حمایت گرانه ی ارتش و نیروهای مسلح از رژیم شاه توسط انقلاب اسلامی، از زبان نظامیانی که خود در آن موقع بخشی از بدنه ی ارتش بودند، در چارچوب مطالعه ای مبتنی بر شیوه ی «تاریخ شفاهی» بیان می شود. در این کتاب اطلاعات گرد اوری شده از طریق مصاحبه ی حضوری، مأخذ اصلی به حساب می آید و اگر چه در روند کار سعی شده تا از کلیه ی اسناد و منابع مکتوب موجود در حد توان استفاده شود.
پس از شناسایی افراد و گردآوری اطلاعات از طریق مصاحبه ی حضوری و با اطلاع ازسایر داده ها مبتنی بر اسناد و خاطرات و پژوهش های موجود، «تاریخ شفاهی ارتش در انقلاب» در هشت بخش تدوین شده است: در بخش اول در بحثی نظری، تاریخچه ی ارتش و اهمیت آن در دوره پهلوی بیان شده است. در بخش دوم به موقعیت ارتش پیش از 1357 پرداخته شده و بخش سوم نیز به موضع ارتش در قبال وقایع مهم سال های 1356-1357 اختصاص یافته است. استراتژی انقلابیون در برابر ارتش ، موضوع بخش چهارم و ارتش و مذهب، عنوان بخش پنجم است. در بخش ششم و هفتم نیز به ترتیب به موضوع ارتش در سراشیبی سقوط و ناکارآمدی ارتش توجه شده است. بخش پایانی (هشتم) نیز به مسئله ی بازسازی ارتش اختصاص یافته است.