انقلاب اسلامی دارای ابعاد گوناگون منحصربه فرد است که تلاش برای گنجاندن آن در مدل های مختلف جنبش ها و انقلاب های بزرگ، کارساز نیست. یکی از این ابعاد پراهمیت، موضوع مشروعیت نظام سیاسی برخاسته از انقلاب اسلامی است. براساس مدل های ماکس وبر و سیادت سه گانه ی او، که همچنان بر اندیشمندان حال حاضر غرب سایه ی سنگین دارد، پدیده ی انقلاب اسلامی باز هم استثنائی می نماید و در چارچوب نظرات او و پیروانش و سایر نظریه پردازان غرب جای نمی گیرد.
جمهوری اسلامی یک نظام مردم سالار دینی است که مشروعیت خود را از عمل و پایبندی به قوانین مترقی و انسان ساز اسلام کسب می کند و بر بستر مقبولیت مردم حرکت می کند. ایجاد تعادل و توازن بین الهی بودن و مردمی بودن از مسئولیت های بزرگ رهبری در انقلاب اسلامی است که این مقوله خود منشأ بحث ها و اظهارات علمی بسیار شده است. مقام معظم رهبری در یکی از آخرین مواضع فکری خود در مورد نظام جمهوری اسلامی ایران، مردم سالاری دینی را یک «حقیقت بسیط» نامیدند.
این موضع بسیار مترقی و روشن چالش های نظری در این زمینه را پاسخ داد و اثبات نمود که مردم و دخالتِ آنها در تعیین سرنوشت خویش اصل بسیار مهمی در اسلام است که ابداً قابل تفکیک از آن نیست. اگر امروز نظام جمهوری اسلامی براساس مدل های دموکراتیک رایج در جهان حرکت می کند، این مسیر کاملاً منطق بر آموزه های اسلامی است و دموکراسی در بطن تعالیم اسلامی است و هرگز عاریتی نیست. برخلاف نظر برخی کارشناسان که معتقدند نظام اسلامی مردم سالاری را نپذیرفته است باید گفت که مردم سالاری جزء تفکیک ناپذیر اسلام است.