حسن زاده داستان «نمکی و مار عینکی» را بر اساس یک افسانه خودساخته خلق کرده است. این رمان که برای نوجوانان نگاشته شده داستان پسرکی به نام نمکی است که در کشور خیالی آفتاب و مهتاب، همراه با پهلوان تیمور نمایش مارگیری می دهد. دزدها یاقوت های پادشاه را می دزدند و پهلوان تیمور هم مثل خیلی از مردم شهر، برای گرفتن دزدها و گرفتن پاداش از شهر خارج میشود. نمکی به ده خود برمی گردد. در راه پیرمردی زخمی را که دزدان او را زده اند، را پیدا می کند و پس از کمک به پیرمرد، وسایلی مثل چکش و اره از او می گیرد و همراه مار عینکی خود به راه می افتد و به کاروانسرایی می رسد.
در کاروان سرا یکی از دزدها را از روی نشان هایی که پیرمرد داده است، می شناسد و با کمک صاحب کاروان سرا او را دستگیر می کند و نشانی بقیه دزدان را می گیرد. ادبیاتی مبتنی بر تخیل و خیال ورزی سیّال و کاربرد قصه در قصه، ساختاری است که نویسنده در این اثر استفاده کرده و به نحو زیبایی در داستان نشسته است. فرهاد حسن زاده در نگارش این قصه گاه از طنز ملیحی نیز استفاده کرده و کتاب درست مانند دیگر آثار او، دارای نگاه اجتماعی و انتقادی به مسایل روز است و همین ها داستان را برای نوجوانان آموزنده تر کرده است.