مرد آنقدر سرگرم عسل خوردن شد که دیگر یادش رفت پاهایش بر سر چهار مار است و موش ها هم مشغول جویدن شاخه ها هستند. او مشغول خوردن عسل بود که شاخه ها بریده شد و او به ته چاه افتاد. اژدها هم که منتظر بود او را یک لقمه کرد و گفت: تو چقدر نادانی که به جای نجات خودت عسل می خوردی! عوضش من یک غذای حسابی خوردم.صفحه 25