21,000
تومان
4 ٪
20,000
تومان
افزودن به سبد خرید

قصه های ببر

دسته بندی: رمان و داستان کوتاه

ناشر: سوره مهر

نویسنده: لیلا مجومدار

سال نشر: 1388

تعداد صفحات: 72

فروش پیامکی این محصول
معرفی کتاب
گزیده کتاب
مشخصات
نظرات کاربران
بریده های انتخابی شما

معرفی کتاب

کتاب «قصه های ببر» نوشته لیلا مجومدار، نویسند بنگالی است که با ترجمه محمدرضا سرشار منتشر شده است. کتاب «قصه های ببر»که در واقع اولین کتاب ترجمه ای سرشار از زبان انگلیسی برای مخاطبان سال های آخر دبستان و دوره راهنمایی تحصیلی است. این کتاب نخستین بار در سال 1367 منتشر شد و از همان آغاز مورد توجه مخاطبان و دست اندرکاران کتاب کودک و نوجوان قرار گرفت. در سال 1386 نیز با اجرای «طرح تجمیع آثار» برخی نویسندگان از جمله محمدرضا سرشار توسط سوره مهر، « قصه های ببر» از سوی این انتشارات بازچاپ شد. این کتاب شامل یازده حکایت شیرین و اغلب طنزآمیز است. شخصیت محوری همه این حکایت ها یک یا چند ببر است که ماجراهای آن در ارتباط با زندگی مردم بومی منطقه بنگال غربی هند مطرح می شود. این حکایت ها عبارتند از: «ماجرای یک گوساله»، «فایده دیگر نارگیل»، «تعقیب»، «یک داستان غم انگیز»، «میهمان صاحب سیاه»، «ساعت شماطه دار»، «ببر آدمخوار»، «در میان طبیعت وحشی»، «در تپه های لوشایی»، «ببری که برای شام آمد» و «حیوانات دست آموز خطرناک».

لیلا مجومدار روایتگر داستان هایی است که زندگی ببرها را آمیخته با انسان ها به تصویر می کشد و از زمانی می گوید که دختر کوچکی است و در روستایی در منطقه کوهستانی آسام زندگی می کند؛ روستای زیبایی که رود خروشان براهماپوترا در آن جریان دارد و در بیشه هایش درختان انبه، نارون، نارگیل گسترده شده و در جنگل آن نیز تمام انواع پرندگان و حیوانات وحشی از ببرها گرفته تا شغال ها، گرازهای وحشی، تمساح ها و سوسمارهای درختی زندگی می کنند. ببرها عادت دارند در اطراف ده پرسه بزنند. ببرهای بزرگ راه راه و پلنگ های کوچک تر خال خال، گاوها و گوسفندها را می دزدند و بعضی وقت ها بچه ها و آدم بزرگ ها را می کشند. شب که می شود مردم توی خانه هایشان می مانند. درها و پنجر ها بسته و کلون پشت آن ها کشیده می شود اما در بیرون ببرها با غرور در کوچه های دم کرده از رطوبت ده قدم می زنند. فضای بکر داستان ها و نگاه شاعرانه مجمودار، « قصه های ببر» را خاص و خواندنی کرده است.

گزیده کتاب

دیر وقتِ شب، صدایی، پدر را از خواب بیدار کرد. پل معلق، انگار که موجود سنگینی، با احتیاط، از روی آن رد بشود، غِژغِژ، صدا می کرد. پدر تفنگش را برداشت و از چادرش بیرون رفت. زیر نور ضعیف ستاره ها، ببر درشت هیکلی را روی پل دید. شاید پدر صدایی ایجاد کرد یا ببر متوجه تفنگ او شد. ببر سرش را مستقیم بالا آورد. خره ای کشید و با دو جست بلند، در جنگل ناپدید شد.
(صفحه 55)

اطلاعات کتاب

برای ارسال دیدگاه لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام

برای ثبت بریده ای از کتاب لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام