داستانی در ستایش کاغذ و قلم. بازنمایی تقدس حرفه روزنامه نگاری که در پس ظاهر جذاب و فریبنده اش، دشواری بار تعهدی عظیم و عمیق را به دوش می کشد. «مثل رودی پرخروش» از همان آغاز، یعنی از اولین بارقه های عشق محسن، قهرمان اصلی قصه، به درست کردن روزنامه دیواری مدرسه، تا حرکت ناگهانی اش در مسیر خبرنگاری جنگ، دایره المعارف خلاصه و کوچکی است از ظاهر و بطن حرفه روزنامه نگاری. اما روزنامه در این داستان با همه اهمیتش، تنها بستری برای درج خبری بزرگ تر به نام جنگ است؛ خبری که در آن نوجوانان همواره تیتر درشتی بر بالای گزارش ها و حوادث قهرمانانه بودند.
محسن که یکی از همان بی شمار جوانان جنوبی در روزهای جنگ است، یک شبه از ساحت آموختن و تجربه اندوزی در مدرسه، به خیابان های جنگ کشیده می شود و رویای کوچکش برای درست کردن یک روزنامه دیواری و نمایش آن برای بچه های سال بالایی مدرسه، به واقعیت بزرگ گزارش کردن از جنگ برای جمعیتی بزرگ تر بدل می شود. حالا مدرسه تعطیل است. حالا محسن به پیاده کردن اخبار جنگ مشغول است و دوستش جواد در بسیج ثبت نام کرده. حالا سربازها روی پل معلق اند. امسال نوبت روزنامه دیواری آنها بود. حالا این کاغذ و این هم خبر ها که فراوانند... جنگ.. جنگ... جنگ.