این کتاب در شش فصل توسط شمس السادات زاهدی طراحی و نگاشته شده است . مولف در پیشگفتار اظهار داشته است که هر چند در دنیای امروز، امکان دسترسی به آموزش و پرورش و تحصیلات عالی حضور زنان را در مشاغل مدیریتی، با توجه به افزایش دانش ،تخصص و قابلیتهای آنها میسر کرده، اما تفکر مبتنی بر ارزیابی غیر منصفانه از تفاوتهای زیستی زنان و مردان و تعمیم آن به حوزه های کاری موجب شده است مشارکت زنان در مشاغل مدیریتی و مواضع تصمیم گیری بسیار محدود شود و نقش مدیریتی زنان در جوامع مختلف بسیار کمرنگ باشد، به طوری که بر اساس گزارش توسعه انسانی سازمان ملل در سال 1997، میانگین حضور زنان در مشاغل مدیریتی در جهان 7/12 در صد و در ایران ، در کل جامعه، 5/3 در صد بوده است.این امر نشان دهنده تقسیم ناعادلانه کار و سهم نامتناسب زنان در احراز مشاغل مدیریتی است.
موضوع مشارکت زنان در مشاغل مدیریتی بسیار بااهمیت است، زیرا، اولا، استفاده از توان بالقوه و دانش این نیروی عظیم، ضمن آنکه امکان گزینش بهتری را براساس شایستگی در سطوح مدیریتی فراهم می آورد، موجب می شود جامعه از تمامی توان علمی و انسانی خود برای رشد و توسعه بهره مند شود، که این خود، یکی از شرایط مهم توسعه فراگیربه شمار می آید، چه ، توسعه فراگیر نیازمند مشارکت فراگیر است. ثانیا، نیاز به پیشرفت، ترقی، و خود شکوفایی از نیازهای روانی هر انسانی، اعم از زن و مرد، است. انگیزه پیشرفت و ارتقا و فراهم بودن امکانات آن در محیط کار، ضمن اینکه از عوامل مهم رضامندی شغلی شمرده می شود ، نقش بسیار مهمی در خودسازی، افزایش توانمندیها، شکوفایی استعدادها و در نهایت تعالی ، تکامل و توسعه فردی دارد.
چناچه زمینه مشارکت زنان در سطوح مختلف جامعه ، به ویژه در سطوح تصمیم گیری و مدیریتی، مساعد باشد، این نیروی عظیم بالقوه، در فضای سالم جامعه ای شایسته سالار با کوششی فراگیر به ساختن هرچه بیشتر خود و جامعه خواهد پرداخت. بنابراین ، شناخت موانع عمده دستیابی زنان به سطوح مدیریتی کشور، که موجب بهره مندی نامطلوب از این نیروی عظیم شده و سدی نامرئی در راه پیشرفت آنان ایجاد کرده، از اهمیت خاصی برخوردار است. با محروم ماندن زنان نه تنها خود آنان امکان رشد و توسعه را نمی یابند، بلکه کل جامعه نیز از توانمندی های فکری، روانی و مهارتی آنان محروم می ماند و به تبع این نقیصه ، کشور دچار ضرر می شود.
این کتب که حاصل یک پژوهش پیمایشی است ضعف مشارکت زنان در سطوح مدیریتی کشور را نوعی عقب ماندگی فرهنگی دانسته و در حقیقت از فاصله زیاد میان هدفهای توسعه ای و واقعیت های عینی جامعه حکایت دارد. به نظر مولف ، این موضوع، اولا از اولویت های جامعه است، ثانیا عوامل آن قابل شناسایی است و ثالثا معضلی حل شدنی است.