زبان عرفان در حوزۀ اسلام، گسترش زبان قرآن است. این واقعیت، نه تنها از کاربرد واژگان قرآنی در آثار عرفانی، بلکه همچنین از همگونیِ چشم اندازهای ساختاری زبان عرفان و زبان قرآن بر می آید. بی دلیل نیست که عطار دربارۀ اولیا می نویسد: «بعد از قرآن و احادیث، بهتریم سخن ها سخن ایشان دیدم و جمله سخن ایشان، شرح قرآن و احادیث دیدم.» بی گمان مهم ترین عامل این امر، یگانگی بنیان های روش شناختی عرفان و دین است. تجربه عرفانی و تجربه دینی، هر دو از یک آبشخور سیراب می شوند: آبشخور پیوند ناخودآگاه انسان با فراسوی جهان؛ با خدا. در اینجا زبان خودآگاه به لالی می گراید و این لالی، سرآغاز ظهور اجتناب ناپذیر زبان دیگری است؛ زبانی که می توان آن را «فرازبان» نامید.
به هر حال، این پژوهش بر آن است تا چشم اندازهای ساختاری «زبان عرفان» را در «نثر عرفانی فارسی» بازکاود؛ ضمن این که قبلا برای زمینه چینی، ناچار از کند و کاو در بنیان های روش شناختیِ این زبان بوده است.