در کتاب حاضر، پرسش های اصلی درباره قوانین طبیعت این دو پرسش اند:
1. قوانین طبیعت چیستند؟
2. مبنای وجودشناختی این قوانین چیست؟
هر چند عنوان کتاب با پرسش اول هماهنگ است، اما ارتباط وثیق این دو پرسش با یکدیگر و نیز با بحثهای به میان آمده در پاسخ به پرسش اول به مباحث ناظر به پرسش دوم گذر می شود. بدین ترتیب، بر اساس نظام منطقی پرسشها، ما با قوانین طبیعت به عنوان یک داده رو به رو می شویم، آنگاه درصدد تشخیص ماهیت و چیستی قوانین یا گزاره های ناظر به قانون برمی آوریم و در این راستا عناصر موجود در قانون شناسایی می شوند. در مرتبه بعد، به یک بحث مابعدالطبیعی وجودی منتقل شده درصدد برمی آییم تا بنیادهای وجودی قوانین طبیعت را مشخص کنیم. قهرا وجودشناسی قوانین طبیعت به تبع اختلاف در دیدگاه های ناظر به چیستی قوانین مذکور متعدد و متنوع است.
آرمسترانگ در کتاب «چیستی قانون طبیعت» دو دیدگاه بنام «دیدگاه انتظام» و «دیدگاه کلیات» را به میان می آورد. از نظر وی دیدگاه انتظام، چه در صورت اولیه و چه در صورتهای پیشرفته ترش با ناکامی های فراوانی روبه روست؛ ناکامیهایی که نویسنده کتاب می کوشد تا با ارائه دیدگاه کلیات آنها را کنار گذاشته به سوی تفسیر منسجم تری از قانون طبیعت حرکت کند. این کار جز به ورود عناصر غیر تجربی در ماهیت قوانین طبیعت ممکن نیست.
آرمسترانگ در عبارتهای خود کلیات را انتزاعاتی از جزئیات به حساب می آورد که جزئیات مذکور به آن کلیات مصداق می بخشند. اما انتزاع تفسیری دارد که اگر همان مقصود آرمسترانگ باشد ـ که ظاهرا چنین است ـ منجر به نفی کلی در خارج می شود. طبق این تفسیر، انتزاع عبارت است از ملاحظه جزئیات و برکندن وجه مشترک آنها، به این صورت که وجه مشترک مذکور را از خصوصیات پیوسته به آن تجرید کنیم. بنابراین، انتزاع با تجرید مساوی است چون معنایی که در خلال جزئیات به صورت مشترک وجود دارد، به وسیله تجرید در عقل بدون آن خصوصیات حاضر و واقع می شود. این معنا همان کلی انتزاعی است: زیرا اولا عقل این معنا را از ملاحظه جزئیات دریافته است و ثانیا خصوصیات را از آن نفی و حذف کرده است.
مجموع دو عمل تجرید معنا از خصوصیات و قیود و برکندنش از موطن جزئی، که موجب جزئیت امور میشود و وارد کردن آن به موطن کلی، تفسیر اول انتزاع را فراهم می آورد. اما این تفسیر سرانجامی جز نفی کلی در خارج ندارد، زیرا اگر از یکسو، معنا از خصوصیات خود تجرید شود و از سوی دیگر، از موطن خودش به عقل بیاید، معنای عقلی به دست آمده با معنای حسی متباین خواهد بود، بهطوری که نه تنها معنای انتزاع شده کلی است، چون انطباق بر امور کثیر ندارد، بلکه در خارج انطباق با یک فرد هم ندارد، چون تباینی میان امر خارجی و امر ذهنی برقرار شده است. خلاصه اینکه اگر به انتزاع بسنده کنیم کلی و انطباق از بین میرود. وقتی انطباق در کار است که میان معنای ذهنی و خارجی تباین نباشد.