تم محوری این رمان درباره جدایی است و اینکه با وجود تمامی مشکلاتی که این مساله می تواند برای افراد ایجاد کند، آنها باید باور داشته باشند که با جدایی زندگی شان به پایان نرسیده و در همین وضعیت نیز می توانند از امکاناتی که تا به حال از آن غفلت کرده اند، استفاده کنند.
این داستان نه زنانه است نه مردانه. داستان این کار درباره زنی است که همسرش با وجود دو فرزند او را ترک می کند. پدر شوهر وی این زن و دو فرزندش را به خانه ییلاقی اش در خارج از شهر می برد و سعی می کند در چند روز اقامت در این منطقه به این دختر جوان بگوید که این اتفاق برای او نباید پایان جهان باشد و دنیا را نباید پس از آن تمام شده فرض کند.