سربازانی که در سال 1357 خدمت نظامی را می گذراندند، خاطره های شنیدنی از اوضاع آن زمان دارند. «پاییز صحرا» شرح یکی از این خاطرات است. اواخر فصل تابستان است. پیرمرد کشاورز با فرزند خردسالش خرمن را می کوبد. باد شدید است و کاه ها را به اطراف پخش می کند. پیرمرد از درد پا می نالد و از این که پسر سربازش به مرخصی نیامده نگران است. شلوغی شهر و تظاهرات مردم هم او را بیشتر نگران کرده است. کار کشاورزی هم بدون کمک او مقدور نیست. در روستا هر روز از حوادث شهر سخن میگویند و دل پدر و مادر پیر را به درد می آورند. اما یک روز یکی از بچه های روستا با فریاد خود را به خانواده پیرمرد می رساند و می گوید علی آمد. پدر و مادر به جنب و جوش می افتند و به استقبال علی می روند. علی بعد از مدتی خوش و بش با خانواده، به آن ها می گوید که از سربازی فرار کرده و سپس رازی را برای آنها افشا می کند که پدر و مادر هراسان می شوند. دیری نمی گذرد که ماشینی نظامی سراغ سرباز فراری می آید و سرباز هم می گریزد و پیرمرد را به جای او بازداشت می کنند. پاییز صحرا مجموعه ی هشت داستان است. اولین داستان همان عنوان کتاب است و بلندترین داستان مجموعه هم می باشد. دیگر داستان ها عبارتند از: آواز گمشده، فلوت، کلاغ های عصر، تفنگ، برف، سپیدار بلند مدرسه ی ما، و فصل کوچ درناها.