این کتاب، جلد هفتم از مجموعه «نیمه ی پنهان ماه» می باشد که به بیان زندگی نامه و خاطرات شهید ناصر کاظمی از زبان همسرشان می پردازد. کتاب نیمه ی پنهان ماه 7: کاظمی به روایت همسر شهید، نوشته نفیسه ثبات است و در انتشارات روایت فتح منتشر شده است.
گزیده کتاب
فقط یک روز پاوه بود یک روزی که شاید سال ها او را به ناصر نزدیک کرده بود . فهمید که در این شش ماه زندگی چه قدر ناصر را کم دیده است. از پشت شیشه ی ماشین همه جا را خوب نگاه می کرد شیشه را پایین کشید ، سرش رابیرون برد چشمانش را بست و یک نفس عمیق کشید آنجا بوی ناصر را می داد با خودش گفت : ناصر اگر امروز بیایی خواستگاریم و فردا بخواهی به کردستان بروی باز هم زنت می شوم.
.
همیشه در بهترین روزهای عمرش باران آمده، روزی که به عقد ناصر درآمد، روزی که تنها پسرش در آن همه تنهایی به دنیا آمد و شبهایی که خواب ناصر را دیده است. عاشق باران بود و در همین بارانها عاشق ناصر شد. فقط میدانست پاسدار است و در کردستان. در کردستان حتی آنهایی که او را ندیدهاند، میشناسندش.
از پدر و مادرهاشان شنیدهاند «کاک ناصر؛ فرمانده سپاه کردستان، فرماندار پاوه، معلم بچهها، برادر بچهها.» قرار بود دست منیژه را بگیرد، با هم بروند پاوه برای بچهها کار کنند، کار فرهنگی؛ کاری که جنگ فرصتش را به هیچ کدامشان نداد، نه به او، نه به ناصر و نه به بچههایی که زیر آتش عراقیها و وحشت از دموکرات و منافق و کومله این فرصت را پیدا نکردند که خودشان را نشان بدهند. کاک ناصر میخواست این کار را بکند «اگر جنگ امانم بدهد.»