ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

هفت پله

دسته بندی: رمان و داستان کوتاه

ناشر: سروش

نویسنده: مژگان بابامرندی

تصویرگر: زهرا محمدنژاد

سال نشر: 1390

تعداد صفحات: 64

فروش پیامکی این محصول
معرفی کتاب
گزیده کتاب
مشخصات
نظرات کاربران
بریده های انتخابی شما

معرفی کتاب

کتاب مصور حاضر، مجموعه داستان های کوتاه با موضوعات مختلف اجتماعی و با عنوان های «چرا هفت پله تمام نمی شد؟»، «پدرم صف را دوست ندارد»، «کلاغ آواز خواند»، «چشم هایم پنجره تو»، «همه چیز یک راز بود» و «روباه و کلاغ 2» است.

در داستان «چرا هفت پله تمام نمی شد؟» آمده است: «شیدا» دختر پرشور و شر مدرسه و دارای چشمانی همیشه خندان است. او بیشتر شیطنت هایش را در کلاس «خانم نوشی»، معلّم عربی اجرا می کند. او «خانم نوشی» را به دلیل چشم های کوچکش «موشی» صدا می زند و با سر و صدا حواس بچه ها را پرت و معلّم را عصبانی می کند. روزی او برای شیطنت کاری، جغدی را که از اسباب بازی های دوران کودکی مامان است، با خود به مدرسه می برد. او به محض ورود به مدرسه، فضا را به گونه ای عجیب و غریب می یابد و وقتی از پله ها بالا می رود، صدای مدیر و بچه ها را که برای مرگ زودهنگام «خانم نوشی» گریه سر داده اند، می شنود. وقتی برای تشییع جنازه به گورستان می روند، «شیدا» جغد را روی خاک های باران خورده انداخته و بغضش برای آن همه اذیتی که کرده بود، می ترکد.

گزیده کتاب

مادربزرگ چرا پشتت را به من کرده ای؟ قهری؟ من رازت را فقط به یک نفر گفته ام. یک نفر که هنوز او را ندیده ام. هیچ می دانی قهرت خیلی تلخ است؟ نگاهم کن. حتی به نگاه تندت هم راضی ام. مثل آن وقت ها که بچه بودم و کار بد می کردم. یادت هست آن روز آینه جهازت را شکستم؟ تو یک بار، فقط یک بار زدی پشت دستم. مامان عصبانی شده بود. می خواست مرا بزند و توی زیرزمین زندانی کند. تو یواشکی گفتی: «شکست که شکست. فدای سرش! آینه من و پدربزرگش اوست. ما که نباشیم، با چشم های او دنیا را می بینیم. من پشت دستش زدم که بفهمد به بعضی چیزها اصلاً نباید نزدیک شد».

اطلاعات کتاب

برای ارسال دیدگاه لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام

برای ثبت بریده ای از کتاب لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام