اثبات جاودانگی و تداوم آگاهی انسان پس از مرگ، پیوسته آرمان بسیاری از فیلسوفان و الهی دانان بوده است. این مسئله که در زمره مدعیات بنیادین اغلب ادیان جهان به شمار می رود، در دوران اخیر با استناد به حجم معتنابهی از شواهد تجربی و برهان های پسینی شکل تازه ای به خود گرفته است. امروزه برخی فیلسوفان دین در حوزه برهان های پسینی ناظر به حیات پس از مرگ، از مقوله ای به نام «تجربه های نزدیک به مرگ» سخن می گویند. این موضوع که دست کم فصل مشترک بررسی های فراروان شناسی، روان شناسی، روان پزشکی، طب بیمارستانی، فلسفه دین و روان شناسی دین به شمار می رود، اکنون توجه بسیاری از کسانی که علاقه مندند تا گزاره های دینی را با روشی غیر از روش سنتی استدلالات فلسفی و کلامی به اثبات رسانند، به خود جلب نموده است. زندگی در کرانه ها می کوشد تا با مرور تاریخچه مطالعات تجربه های نزدیک به مرگ، دورنمایی از آینده پژوهش های مرتبط با این حوزه ترسیم نماید و با نگاهی به دو رویکرد متفاوت در تفسیر و تبیین این گونه تجربه ها، تحلیلی انتقادی از نحوه مواجهه با آنها به دست دهد.