شجاعی در این کتاب با در نظر داشتن بن مایه های روانشناختی در مناسبات انسان امروزی، بر آن بوده تا مخاطب را به تامل در فطرت و درونیات انسانی فرابخواند.
شجاعی در این مجموعه داستان بر آن است تا نقاط اتکا و ایمان درونی را در ذهن خواننده بر انگیزد و او را به دریافت پیام های درونی ترغیب کند.
وی در برخی از داستان های این کتاب مانند «شاید شبیه حجم یک بودن» و «این همانی پیام و رسانه»، تلاش داشته تا دقت نظر خاصی در انتخاب مضمون به خرج دهد و خواننده را در بسیاری از موارد با نوعی از همذات پنداری همراه می کند.
غیر از داستان «عاشقی به وقت کتیبه ها» که در بخش های زیادی از داستان، فرم با مضمون به طور موازی پیش رفته اند در دیگر داستان های این کتاب توجه به محتوا بیش از ساختارهای تکنیکی دیده می شود.
نویسنده معتقد است در این کتابش موضوعات اعتقادی در این داستان ها به شیوه ای فراگیر مطرح می شوند و در واقع تا فطرت انسانی پیش می رود. زندگی مدرن تبعاتی را برای آدم ها به دنبال دارد و به اعتقاد من همه انسان ها باید از آنها مطلع باشند. در این کتاب به دنبال تلنگری به خواننده و البته به خودم بودم و اینکه یک سری قواعد در خلقت وجود دارد که ما از آنها بی اطلاعیم و آنها را فراموش کرده ایم و به تبع، این بیسوادی نسبت به قوانین عالم، مشکلاتی برایمان به وجود آمده است. فضای تلخ در برخی داستان ها تجربی است. البته این تلخی را در زندگی خیلی وقت ها نمی توانیم حل کنیم، چون منشا آن را نمی شناسم. در این داستان ها شاید به گونه ای نجات یافتن با اتصال به فطرت و درون انسانی و نیروی برتر اتفاق می افتد و این گونه است که در تلخکامی ها و رنج ها راه رهایی خواهیم یافت.
«سیاهی چکیده بر همیشه این روزها»، «بلاهت شرقی»، «رنگین کمان میان مشق های باران خورده»، «یک نسخه برای شیدایی»، «لعنت بر این بازی بی قاعده»، «شاید شبیه یک حجم بودن» و «این روزها چه رنگی اند»، نام برخی داستان های این کنابند.