loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

اعترافات غلامان: داستان دوران ولایتعهدی امام رضا علیه السلام

همراه با مسابقه

5 (1)

ناشر به نشر (انتشارات آستان قدس رضوی)

نویسنده حمیدرضا شاه آبادی

تصویرگر وحید خاتمی

سال نشر : 1396

تعداد صفحات : 140

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 35877 10003022
40,000 38,000 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

کتاب اعترافات غلامان، داستان دوران ولایتعهدی امام رضا (ع) و اعترافات سی غلام سیاه مامون در مرو است. غلامان آنچه را که در سال های ولایتعهدی امام رضا (ع) بر آنها گذشته، بازگو می کنند و خواستار قضاوت خوانندگان مبنی بر این که آیا برای غلامان هم روز جزایی هست یا نه؟ هستند.

الماس، از این غلامان به همراه رجاء، ابن ابی ضحاک ماموریت می یابند که به مدینه بروند و علی بن موسی (ع) را برای پذیرش ولیعهدی که در حقیقت تله ای برای به شهادت رسانیدن ایشان بود، به مرو بیاورند. آنها غلامانی بودند که فقط اطاعت می کردند. علی بن موسی (ع) بعد از پذیرش دعوت مامون،سر قبر جدشان رسول اکرم (ص) می روند و بعد با غلامان راهی مرو می شوند، در حالی که آگاهی داشتند که این آخرین وداع ایشان با جدشان است، زیرا می دانستند که در غربت به شهادت خواهند رسید.

کتاب از نظر داستانی نثری گیرا و جذاب دارد و از نظر مضمون و محتوا نیز بسیار قوی و مبتنی بر حقایق تاریخی مسلم است و در آن به بسیاری از شبهات مربوط به چرایی و چگونگی پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا علیه السلام و نیات مأمون از این کار به شکلی هنرمندانه پاسخ گفته شده. از دیگر وجوه تمایز کتاب با آثار مشابه این است که در حجمی ناچیز اهم نکات تاریخی از آمدن پیک مأمون به مدینه تا شهادت ایشان بازگو شده و در حین این روایت گری تاریخی به زیبایی فراز های از سیره فردی، اجتماعی، سیاسی و حتی خانوادگی امام علیه السلام بازگو شده که بر جذابیت کتاب می افزاید.

هر چند مخاطب کتاب در درجه اول نوجوانان هستند اما به گواه خوانندگان جوان و بزرگسالی که این اثر بدیع را خوانده اند، کتاب چنان جذابیتی داشته است که با خواندن صفحه نخست تا صفحه پایانی آن را از دستان خود رها نکرده اند. کتاب اعترافات غلامان: داستان دوران ولایتعهدی امام رضا علیه السلام، نوشته حمیدرضا شاه آبادی است و در انتشارات به نشر منتشر شده است.

فراز 1:
ما سی غلامیم که آنچه را در آن سه سال بر ما رفت مرور می کنیم...
- من با رجاء ابن ابی ضحاک مأمور رفتن به مدینه بودم.
- من میان هزاران کاتب نیشابوری بودم.
- من نزدیک اولین صاحب منصبی بودم که چکمه هایش را برید.
- من هنگام نماز باران کنارش بودم.

ص 12 فراز 2:
رجاء گفت: بفرمایید ابالحسن! بفرمایید بالای سفره بنشینید...
امام ... به رجاء گفت: اگر کنار سفره تان برای غلامان هم جا هست مهمان شما هستم. اگر نه، کنار برادرانم می نشینم...
رجاء ... گفت: منظورتان از برادران، غلامان که نیستند!
علی بن موسی گفت: درست همین منظور را دارم...
رجاء گفت: یعنی می خواهید با غلامان سیاه همسفره شوید؟
علی بن موسی جواب داد: جدم رسول خدا ... نخستین چیزی که به ما آموخت بعد از یگانگی پروردگار آن بود که هیچ کس بر دیگری برتری ندارد مگر به خاطر تقوا و پرهیزگاری اش.

ص 27 و 28فراز 3:
گفتم: شنیده ام که خلیفه مأمون به علی بن موسی پیشنهاد کرده اصل خلافت را قبول کند، اما او نپذیرفته.
زهر خندی زد و جواب داد: مردی که به طمع خلافت برادر خود را آن گونه فجیع کشته، آیا خلافت را به راحتی به دیگری واگذار می کند؟ تو باور می کنی که مأمون آن همه جنگ و خونریزی را پشت سر گذاشته تا خلافت را به علویان ارزانی کند؟

ص 34 فراز 4:
عده ای می گفتند... خلیفه قصد دارد با این کار ستمی که پدرش، هارون الرشید بر موسی بن جعفر، پدر علی بن موسی روا داشته جبران کند...
عده ای نیز می گفتند خلیفه علی بن موسی را با این سودا به مرو آورده که شورش های علویان را در سراسر سرزمین خود بخواباند و بالاخره گروهی اعتقاد داشتند خلیفه با یان کار به آل عباس و خویشاوندانش ضرب شست نشان می دهد. آل عباس به خیانتی که امین در حق مأمون روا داشت اعتراض نکردند و حال خلیفه ولیعهد خود را از میان مردمی جز آل عباس انتخاب کرده تا از ایشان انتقام بگیرد.

ص 62 و 63فراز 5:
فضل... گفت: عجالتاً فرمان بدهید نماز خواندن را به دیگری بسپارد و خود برگردد.
خلیفه حیرت زده گفت: این افتضاح است. نخست او را با آن همه جاه و جلال اعزام نماز کمی و بعد از میانه راه بازگردانیم؟
فضل... گفت: اگر تن به این فضیحت ندیهم باید فاجعه ای بزرگ را به جان بخریم!
خلیفه خشمگین فریاد کشید: اما این پیشنهاد تو بود. تو بودی که گفتی علی بن موسی را میان مردم ببر تا او را از نزدیک ببینند و لمس کنند. آن وقت قداستش می شکند.

ص 74 و 75فراز 6:
من غلامم و فکر نمی کنم. شاید اگر خوب فکر کرده بودم پیشاپیش می دانستم که عاقبت فضل چنین خواهد شد. چرا که رفتار خلیفه پس از شکست امین، آل عباس و خویشاوندان او را سخت آزرده بود. عباسیان نیز دلیل اصلی رفتارهای خلیفه را فضل بن سهل می شناختند. حتی وقتی خلیفه علی بن موسی را به ولیعهدی خود برگزید... عباسیان... تقصیر این کار را به گردن فضل انداختند و خوب فهمیده بود که اگر روزی خلیفه تصمیم به آشتی با خویشاوندانش بگیرد، قبل از هر چیز باید فضل بن سهل را از سر راه خود بردارد.
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
بازدیدهای اخیر شما