کتاب حاضر، دهمین و آخرین جلد از مجموعه 10 جلدی پیشگامان دانش و فضیلت می باشد که شامل نگاره هایی درباره علامه حسن زاده آملی است. کتاب مذکور در قالب داستانک و در مورد زندگی آیت الله جوادی آملی بوده که شامل چهل و یک بخش است.
گزیده کتاب
نویسنده در بخشی از کتاب خود، درباره علاقه استاد به طلبگی، می نویسد:
سال 1324 شمسی بود. صدای تیراندازی از درز دیوارها می گذشت و می آمد تو. عبدالله با صدای هر تیری که می شنید، دلش آشوب می شد. ـ بابا! چرا این همه تیراندازی می کنن؟ میرزاابوالحسن، عبایش را روی شانه اش جابه جا کرد و گفت: ـ پسرم! توده ای ها از شاهی شهر و چالوس اومدن آمل. با مردم آمل درگیرند. جلوی پل معلق و دبیرستان پهلوی سنگر گرفتند و به مردم تیراندازی می کنند. نگران نباش عبدالله جان! خدا بالاخره حقو بر باطل پیروز می کنه. باید حواست به درس هات باشه. تو باید طلبه بشی. یه طلبه ی بزرگ. میرزاابوالحسن پنجره را باز کرد. صدای تیراندازی واضح تر شنیده می شد عبدالله دوات و قلمش را برداشت و رفت سراغ کتاب هایش. سعدی را ورق زد. امتحانات نهایی ششم ابتدایی تمام شده بود. عبدالله باید برای رفتن به دبیرستان آماده می شد. صدای پدر در گوشش زنگ زد: ـ باید طلبه بشی! عبدالله تصمیمش را گرفته بود. گفت: من خودم هم خیلی دوست دارم طلبه بشم. اما چه طوری؟ من الان فقط دوازده سالمه! اشک در چشم های میرزاابوالحسن حلقه زد: ـ نگران نباش پسرم. همین که خودت هم به طلبگی علاقه داری برای ما کافیه. رو به آسمان کرد و گفت: خدایا شکرت!