توی شکم گرگ چه خبر است؟ غول بی شاخ و دم، نه شاخ داشت، نه دم و نه لباس. به خاطر همین سرماخورده بود و می لرزید و پشت سر هم عطسه می کرد. با هر عطسه غول، شهر به خود می لرزید و طوفانی از باد و باران همه جا را می گرفت. وقتی آدم های شهر یکی یکی سرما خوردند و شروع کردند به عطسه کردن، همه به فکر افتادند تا برای غول لباسی بدوزند. این کتاب نوشته عباس قدیر محسنی و شامل پنج داستان برای کودکان است، این داستان ها بسیار جذاب هستند و با زبانی طنز آلود نوشته شده اند و نویسنده در این داستان ها سعی کرده است با نگاهی تازه و متفاوت به دنیای کودکان موضوعاتی را برای آنها مطرح سازد...