در بررسی رابطه میان علم فقه و اخلاق در سه فصل سخن به میان آمده است: در فصل اول به بیان مفاهیم و کلیات این دو علم از قبیل تعریف علم اخلاق و فقه در لغت و اصطلاح پرداخت شده است پس با اشاره کوتاهی به تاریخ آنها و همچنین بیان دیدگاهها در مورد اینکه آیا رابطهای میان این دو علم برقرار است یا نه پرداخت شده است که گروهی مخالفاند و در این بخش به بررسی و نقد دیدگاه آنها پرداخت میشود و از طرفی رابطه بین علوم را مطرح کرده است که در بین این دو علم مطرح است.
در فصل دوم با بیان رابطه مقایسه ای و هم سنجی این دو علم، موضوع، هدف و غایت هر دو علم را مطرح کرده و به بیان تفاوتها و شباهتهای میان آن پرداخته است و در این راستا روش فقیه و عالم اخلاقی در برخورد با سنت را مطرح کرده و به تبیین قلمرو این دو علم پرداخته است و نتیجه گرفته است رابطه نیست با فقه به صورت عموم و خصوص من وجه و با اخلاق به صورت عموم و خصوص مطلق است.
در فصل سوم به بیان رابطه تاثیر و تاثری فقه و اخلاق پرداخته شده که خود در سه قسمت است: در قسمت اول مشخص میشود که فقه مقدمه اخلاق است و تا واجبات صورت نگیرد به اخلاق نخواهیم رسید.
در قسمت دوم خواهیم دید که برخی مسائل است که فقه آنها را تولید و اخلاق را مصرف میکند مانند تمام مستحبات و مکروهات فقهی؛ و یکسری مسائلی هم هست که اخلاق آنها را تولید میکند و در فقه حکمشان مشخص میشود مانند غیبت و دروغ و . . .
در قسمت سوم نیز به این نتیجه رسیده که اخلاق اصل است و فقه فرع. و احکام فقهی را برای رسیدن به مدارج بالای کمال انجام میدهیم نه اینکه تنها آفریده شده باشیم که عبادت کنیم و نماز بخوانیم و روزه بگیریم و دیگر هیچ.