●دسته بندی: رمان و داستان کوتاه
●ناشر: امیرکبیر
●نویسنده: فیلیس هستینگز
●سال نشر: 1395
●تعداد صفحات: 232
مترسک آرام بود. با لحنی رسمی گفت: ‹‹او که به شما گفت من که هستم.››پدرم نگاهش را روی من چرخاند.‹‹من اصلا خوشم نمی آید که ولگردها پا به اینجا بگذارند. او را از کجا آورده ای؟›› ‹‹طبعا از مزرعه. هفته هاست که او آنجا سرپا ایستاده بوده. آه، پدرجان، چه عالی! نه؟ او زنده شده. من که تا به حال چنین چیزی ندیده بودم. تو دیده بودی؟›› پدرم جواب داد: ‹‹نه››...