به پایگاه چهارم شکاری مامور شده بودم . ظهر شده بود دوست داشتم از نزدیک ببینمش، سراغش را گرفتم گفتند : در محوطه است با تعجب گفتم : آن جا فقط یک نفر ایستاده که دارد اذان می گوید ! گفتند : پس معلوم شد " اردستانی " را نمی شناسی
این کتاب در بردارنده ی این چنین داستان های کوتاه از خلبان شهید مصطفی اردستانی است