دو پیمان داشت. یکی را خدا به او داده بود و دیگری را او به خدا. پیمان اولش ایرانی بود و پیمان دومش ایمانی. و او بر سر دوراهی قرار داشت.
با رفتنش، پیمان ایرانی را از دست می داد و با ماندنش پیمان ایمانی را. اما او راه سومی ساخت. هم رفت و هم ماند.
او رفت ولی هردو پیمانش ماندند... هم پیمان ایمانی اش و هم پیمان ایرانی اش و با ماندن این دو پیمان، رحمان رفته نیز ماند...
پیمان ایمانی اش آخرتش را آباد کرد و پیمان ایرانی اش دنیایش را...
این کتاب روایتی است از ماندن پیمان شهید رحمان شاکری فرد، هم پیمان ایمانی اش و هم پیمان ایرانی اش...