«طنز، سنگری ا ست برای پناه گرفتن از شرّ انواع دروغ و دورویی. طنز، وطن انسان هایی ا ست که از غیرنماییِ خود خسته اند. می خواهند خودشان باشند حتی اگر «خود»شان کوچک است. اگر دوباره دیدی کسی در مرز دیوانگی و دلقک بازی اقامت کرده بود، مسخره و ملامتش نکن. بهشت یک درِ پشتی دارد برای ورود دلقک ها.»
«پرتقال در جعبه ابزار» مجموعه ای است شامل یک داستان و نُه نوشته کوتاه که نامش را از داستان اول وام گرفته است: روایت بیگانه افتادن نویسنده با رشته تحصیلی اش. قصه ی کسی که دلش با کلمه و ادبیات است و به قول کافکا «هرچیزی که ادبیات نیست او را ملول می کند»؛ اما بنا به ملاحظاتی مجبور می شود در رشته مکانیک تحصیل کند. این روایت، حکایت همین عذاب اوست و ماجراهایش در خواب گاه و خانواده و جامعه و غیره و غیره. داستان کسی که در چهارسالگی از طرف مادرش ماموریت پیدا می کند فوق دکترای مهندسی بگیرد و برای خانواده افتخارآفرینی کند، اما در بیست و چهارسالگی ماموریت تازه ای برایش تعریف می شود.