به نظر می رسد جامعه شناسی در کشاکش (خود) و (غیر خود) سرگردان است؛ در کشاکش (علمی بودن) از سویی و (انسانی بودن) از دیگر سو. رفت و آمد علوم اجتماعی از قلمرو (عقل عملی) به حوزه ی (عقل نظری) و اقتضائات این تردد معضلی است که دغدغه ی مقالاتِ کتاب حاضر را شکل می دهد. علوم اجتماعی از حیث وجودی با اخلاق، سیاست، تاریخ، هنر، شعر و سایر وجوه وجود آدمی تنیده است؛ ولی همین ویژگی در تعارض با خصیصه ای قرار می گیرد که جامعه شناسی را در محدوده ی تنگ دانش اشیا و عقلانیت تجربی می پسندد. این نگاه، به بهانه ی علم، از بهای فلسفه، اخلاق، سیاست، تاریخ، هنر و شعر رو برمیگرداند و با رویگردانی از هر کدام، عمق و بطن، یا ذوق و شوقی از عالم و آدم را از دست می دهد. هر کدام از مقالات کتاب، وجهی از این دغدغه را مورد کند و کاو قرار می دهد. نویسندگان این مقالات جامعه شناسان به نامی هستند که از همین منظر انتقادی به مطالعه ی خودِ جامعه شناسی می پردازند و نوعی جامعه شناسیِ جامعه شناسی را پدید می آورند.